۱۹ شهریورماه، سالروز وفات آیتالله سیدمحمود طالقانی
۱۹ شهریورماه، سالروز وفات اولین امام جمعه تهران پس از پیروزی انقلاب اسلامی و ابوذر انقلاب، آیتالله سیدمحمود طالقانی
خاطرات علما | تواضع آیتالله طالقانی در مقابل بنیانگذار جمهور اسلامی ایران
در مکتب روح الله:
یک عمر جهاد و روشنگری
🔹آقای طالقانی یک عمر در جهاد و روشنگری و ارشاد گذراند. او یک شخصیتی بود که از حبسی به حبس و از رنجی به رنج دیگر در رفت و آمد بود و هیچ گاه در جهاد بزرگ خود، سستی و سردی نداشت. من انتظار نداشتم که بمانم و دوستان عزیز و پر ارج خودم را یکی پس از دیگری از دست بدهم. او برای اسلام به منزله حضرت ابوذر بود؛ زبان گویای او چون شمشیر مالکاشتر بود؛ بُرنده بود و کوبنده. مرگ او زودرس بود و عمر او با برکت.
📚صحیفه امام، ج9، ص 486 | پیام به مناسبت رحلت آیتالله طالقانی
امام خمینی(ره):
▫️مرحوم آقای طالقانی مستقیم بود، مستقیم فکر میکرد؛ مستقیم عمل میکرد. انحراف به چپ و راست نداشت. نه غربزده بود و نه شرقزده، اسلامزده بود، دنبال تعلیمات اسلام بود و برای یک ملت مفید بود…
۱۹ شهریور ۱۳۵۸ در تقویم جمهوری اسلامی، سالروز رحلت آیتالله سیدمحمود طالقانی است که به همین مناسبت، بیانات رهبر معظم انقلاب در مورد این مجاهد عظیمالشأن تقدیم علاقهمندان میشود.
ایشان [آیتالله طالقانی] واقعاً مؤمن بود. آنوقت همین آیتالله طالقانی، در مقابل امام تواضع میکردند.
من تواضع ایشان را در مقابل امام دیدم، هم در غیاب امام، هم در حضور امام.
در غیاب امام، ایشان به بنده گفتند: آقای خمینی گاهی یک حرفهایی میزند که به نظر آدم نشدنی میآید، بعد میبینیم واقعاً شد، ایشان به یکجایی متّصل است!
میگفت از یکجایی به ایشان خبر میرسد، به یکجایی ایشان متّصل است.
در حضور امام هم من دیده بودم، ایشان کمال تواضع را در مقابل امام میکردند.
این آدمی که آن جاه و جلال آن دستگاهها برایش صفر بود و هیچ نبود، در مقابل امام تواضع میکرد. «۱۳۹۵/۰۵/۲۵».
آیتالله طالقانی در قید و بند ملاحظات نبود
🔹«یک بُعد دیگر آقای طالقانی که به نظر من نباید فراموش بشود، صفای این مرد بود. به قدری این آدم، باصفا و روراست و در معاشرتها صادق بود که انسان از این همه زلالی حیرت میکرد. هیچ در قید و بند و ملاحظات و [اینها نبود]؛ نه ملاحظات آخوندی، نه ملاحظات روشنفکری، نه ملاحظات مبارزاتی –چیزهایی که حالا به خودشان ببندند– مطلقاً در این آدم وجود نداشت؛ صاف، روشن. هر وقت من میآمدم تهران، اوقاتی که ایشان آزاد بودند، میرفتیم منزل ایشان –یک بار دو بار– مینشستیم؛ این منزل پیچشمیران. البته آن منزل بالا هم رفته بودم من، اما بیشتر اینجا، ایشان را میدیدیم. انسان [وقتی] مینشست پهلوی این مرد، واقعاً روحیه میگرفت؛ هم روحیهی مبارزاتی، هم روحیهی صفا و رفاقت و معنویت و اینها. اینها در این شخصیتهای برجسته، خوب است بزرگ بشود. ماها –غالباً آدمها– مبتلا هستیم به یک چیزهائی. این آدم، آدم صافی بود، روراست بود، بیشائبه و بیشیلهپیله بود. نتیجهی این بیشیلهپیله بودن [هم] صراحتش بود، صراحت در بیان.» ۱۳۸۹/۱۲/۰۹
ثبت دیدگاه