پناهیان: اینکه اتهام دیکتاتوری به نظام میزنند ریشهاش تصورِ غلط «واقعگرا نبودن دین» است
حجتالاسلام پناهیان گفت: اینکه برخی اتهام دیکتاتوری به نظام میزنند ریشهاش اخبار دروغ غربیها نیست، بلکه تفکری است که احکام دین را اموری غیرواقعی تلقی میکند که دنبال منافع ما نیست؛ این تفکر توسط برخی جریانهای سیاسی القاء شده است.
به گزارش خبرنگار حوزه مسجد و هیأت خبرگزاری فارس، حجتالاسلام علیرضا پناهیان در سحرهای ماه مبارک رمضان با حضور در برنامه «ماه من» که بهطور مستقیم از شبکه سه پخش میشود درباره تلقیهای ناصواب از دین و آثار تحریف دین به گفتگو میپردازد. در ادامه گزیدهای از سیزدهمین جلسه این مبحث را میخوانید:
صِرف دانستن آنچه درباره امیرالمؤمنین (ع) هست، انسان را نجات نمیدهد
بعضی از دوستان میگویند که بیشتر به متن تاریخ برویم و آنچه درباره امیرالمؤمنین (ع) بوده است، بخوانیم و بشنویم. بنده همیشه به این دوستان عرض میکنم: آن کسانی که خود امیرالمؤمنین (ع) را دیدهاند و با ایشان زندگی کردهاند، همه این چیزهایی که میخواهیم بشنویم و بخوانیم، آنها از نزدیک دیدهاند، پس چرا اکثراً امیرالمؤمنین (ع) را تنها گذاشتند؟ پس صِرف دانستن آنچه درباره امیرالمؤمنین (ع) هست، انسان را نجات نمیدهد.
در روایات فرمودهاند: «عَلَیْکُمْ بِالدِّرَایَاتِ لَا بِالرِّوَایَات» (کنز الفوائد، ج۲ ،ص۳۱) ما باید تحلیل کنیم و تحلیلگر باشیم. پای هر یک از داستانهای زمان امیرالمؤمنین (ع) جا دارد یک ماه رمضان گفت و شنود کرد. شما ببینید؛ وقتی یک مسابقه فوتبال در جام جهانی برگزار میشود، چند ساعت مینشینند و درباره آن صحبت میکنند و تحلیل میکنند. درحالیکه ماهیتاً ممکن است با مسابقات دیگر فوتبال چندان فرقی نداشته باشد. درباره شخصیتی مثل امیرالمؤمنین (ع) انصافاً نباید حتی از کنار یک جمله و یک حادثه زندگی ایشان به سادگی گذشت.
بعضیها بهخاطر منافع واقعیِ خود دینگریزی میکنند، چون دین را واقعگرا نمیدانند
امشب درباره اهمیت اینکه «باید دین را واقعی ببینیم» میخواهم یک نکته بسیار مهم را عرض کنم. شما قضاوت کنید که آیا سالها اندیشیدن درباره این نکته تاریخی، شایسته هست یا نه؟ وقتی ما دین را واقعی ببینیم، از یک طرف، دینگریزی کم میشود؛ چون یک عدهای دنبال منافع واقعی خودشان هستند نه دنبال ارزشهای خیالی یا ارزشهای اخلاقیای که تصور میکنند واقعی نیست. آنهایی که به خاطر منافع واقعی خودشان دینگریزی میکنند، اگر دین را واقعی ببینند، دیگر دینگریزی نخواهند کرد. لذا بسیاری از دینگریزها به سمت دین خواهند آمد.
از طرف دیگر، اگر دین را واقعی ببینیم، گروهی از دینداران که به دینداری خودشان مغرور هستند، دست از غرور دینداری برمیدارند.
رئیس خوارج در زمان پیامبر (ص) به کثرت عبادت مشهور بود!
حالا ببینیم این غرور دینداری در زمان امیرالمؤمنین (ع) چگونه خودش را نشان داد که امیرالمؤمنین (ع) با آن مبارزه میکرد؟ یک مثال در اینباره عرض کنم که این مثال، سالها فکر کردن دارد!
خوارج کسانی بودند که بیشتر از همه به امیرالمؤمنین (ع) ضربه زدند. رئیس خوارج کسی بود به نام «حرقوص بن زهیر» این فرد را باید بشناسیم. یک بار رسولخدا (ص) در مسجد نشسته بودند. گروهی در اطراف او بودند که گفتند: بالاترین عبادتکننده مدینه را به شما معرفی کنیم؟ حضرت فرمود: من نمیشناسم. همان موقع، ابن زهیر وارد شد. آنها گفتند: ما همین فرد را میگوییم. حضرت به او رو کرد و فرمود: من که در چهره او علائم شیطانی میبینم! بعد به او فرمود: آیا تو در جان خودت، این احساس را پیدا نکردی که عابدترین فرد مدینه هستی و فضیلت تو از همه اینها بالاتر است؟ او گفت: بله! (فَقَالُوا: هُوَ هَذَا. فَقَالَ النَّبِیُّ ص: أَمَا إِنِّی أَرَى بَیْنَ عَیْنَیْهِ سَفْعَةً مِنَ الشَّیْطَانِ. فَلَمَّا رَآهُ قَالَ لَهُ: هَلْ حَدَّثَتْکَ نَفْسُکَ إِذْ طَلَعْتَ عَلَیْنَا أَنَّهُ لَیْسَ فِی الْقَوْمِ أَحَدٌ مِثْلَکَ؟ قَالَ: نَعَمْ ؛ مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۱۸۷)
عبادت و انجام احکام بدون فهم و تشخیص، انسان را نجات نمیدهد
به این میگویند غرور دینداری! یک چنین فردی میشود رئیس خوارج! این کسی است که نمیتواند امیرالمؤمنین (ع) را بفهمد. این غرور دینداری چیز کمی نیست. اگر ما غرور پیدا کنیم، فهم ما تعطیل میشود؛ و همانطور که گفتیم، عبادت و انجام احکام بدون فهم و تشخیص، انسان را نجات نخواهد داد؛ یعنی همان تکلیف بدون تشخیص.
برای اینکه دچار غرور دینداری نشویم، باید بدانیم که دینداری به نفع خودمان است و اگر دینداری کردیم هنر نکردهایم! امیرالمؤمنین (ع) در اینباره سخن واضحی دارد. در روایت هست که یک روز امیرالمؤمنین (ع) فرمود: من به هیچکس، خوبی نکردم، من به هیچ یک از شما خدمتی نکردم. مردم با تعجب نگاه کردند. «قالَ عَلِیٌّ (ع) یَوماً: ما أحسَنتُ إلى أحَدٍ قَطُّ! فَرَفَعَ النّاسُ رُؤوسَهُم تَعَجُّباً» (نثر الدرّ، ج۱،ص۲۹۳ ) چرا تعجب کردند؟ چون این دین ناب امیرالمؤمنین (ع) را نمیشناسند و تصور آنها هم از مسائل اخلاقی، امور غیرواقعی و صرفاً ارزشی بوده است. حضرت در ادامه کلام خود، این آیه را خواند: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها» (اسراء ، ۷) این یعنی من هر کاری کردم برای خودم بوده است؛ برای اینکه خودم را نجات بدهم.
ویژگی رئیس خوارج این بود که دچار غرور دینداری شده بود
اینها تلاشهای امیرالمؤمنین (ع) است برای اینکه آن دین اصلی را برای مردم جا بیندازد. از آن طرف، چه کسانی در مقابل ایشان ایستادند؟ خوارج. یکی از ویژگیهای خوارج این بود که رئیس آنها بهطور مشخص، دچار غرور دینداری بود.
اگر ما یک عده بچهمذهبی را دیدیم که زیاد اهل مناجات نیستند؛ چه در خلوت و چه در جلوت. این نشانه چیست؟ الان شما فکر میکنید ما چند تا جلسه پررونق مناجات در تهران داریم؟ اینها چه تعداد از مؤمنین را دارند پوشش میدهند؟ متأسفانه تعداد و آمار اینها کم است. اینها نتایج خطرناکی به دنبال خواهد داشت.
در متن یک اتفاق هولناک هستیم که ناشی از «بیتوجهی به واقعگرا بودنِ دین» است
یکی از نتایج بیتوجهی به واقعگرا بودن یا واقعی بودن دین، اتفاقی است که در مملکت ما افتاده و اتفاق بسیار هولناک و بسیار شومی است؛ ما الان در متن این اتفاق هولناک قرار داریم.
کلماتی که در این قسمت از بحث، عرض خواهم کرد، بیشتر از کتابهای شهید صدر است: همانطور که میدانید مارکسیستها میگفتند که شما باید از خودتان بگذرید و به جامعه بپیوندید، خودخواهی چیزی بدی است، منافع خودتان را کنار بگذارید و خودتان را فدای جامعه بکنید. این حرف یک حلاوتی دارد چون در داخلش یک نوع از خودگذشتگی و فداکاری هست که البته خوب شناخته نشده است، در مباحث اخلاقی هم همینطور است؛ یعنی این مطلب به خوبی شناخته نمیشود و یک فریبهایی در آن هست.
مارکسیستها چطور میتوانستند جوانهای از خودگذشته تربیت کنند؟
ببینید مارکسیستها چطور میتوانستند جوانهای از خودگذشته و جانفدا تربیت کنند؟ اوایل انقلاب، برخی از اینها به خودشان بمب میبستند و برخی از شخصیتها مثل ائمه جمعه را ترور میکردند. مثلاً برای قتل مرحوم قاضی، امامجمعه تبریز، اقدام کردند. حتی برخی از آنها تفسیر مارکسیستی از دین هم داشتند، در اطلاعیه خودشان نوشته بودند چون آقای قاضی با سرمایهدارها رفاقت و رفت و آمد دارد و… او را میکشیم!
گرایش کمونیستی میگفت که تو از خودت به نفع جامعه بگذر! شهید صدر میفرماید در مقابل این گرایش کمونیستی، یک گرایش دیگری به نام لیبرالیزم غربی هم بود که بر اساس منافع فردی بود. اسلام کدام را انتخاب کرد؟ اسلام در واقع خطاب به مارکسیستها میگوید: شما چون خلاف فطرت بشر که حب ذات است، عمل میکنید، زود نابود میشوید.
اسلام و لیبرالیزم «حب ذات» را به رسمیت میشناسند ولی اسلام، منافع انسان را توسعه میدهد
نظر اسلام از جهتی نزدیکتر به لیبرالیزم بود. چون این حب ذات را به رسمیت میشناسد. حالا فرق بین اسلام با لیبرالیزم چیست؟ فرقش این است که اسلام این حب ذات را توسعه میدهد و میگوید: منافع تو فقط همین چند منفعت نیست، منافع بیشتری وجود دارد.
اسلام از یک طرف، منافع انسان را توسعه میدهد، منافع بالا و عمیق روحی و روانی او را هم تأمین میکند که ما با تعابیری مثل ایمان و معنویت و… از آنها یاد میکنیم، و از طرف دیگر، راه رسیدن به همان منافع حداقلی را معرفی میکند؛ مثل حجاب. راه رسیدن به همان لذتهای حداقلی را باز میکند. این فرق اسلام و لیبرالیزم است.
هنر اسلام تلفیق منافع فرد و جامعه است؛ با عامل «تقوا»
هنر اسلام این است که به شما میگوید: اگر اینگونه عمل کنید-که در دین، اسمش تقوا است- یعنی اگر شما با تقوا عمل کنید، هم به نفع خودت کار کردهای هم اثرش و نفعش به جامعه میرسد و هنر اسلام این است که شما ضمن اینکه برای خودت کار میکنی، به نفع جامعه است و این دستور ویژه دین است که با نام تقوا صدا زده میشود.
این تلفیق منافع، معجزه دین است، یعنی دین یک کار خارقالعاده کرده است؛ شما لازم نیست که مارکسیست بشوید تا به نفع جامعه عمل کنید و نفع خودتان را از بین ببرید تا به جامعه برسید. شما برای خودت کار کن، حتی در امور معنوی هم خودت را میخواهی به خدا برسانی منتها مسیر عبورت از میان جامعه است.
اگر احکام اسلام برای منافع خودمان است، پس اخلاص چه میشود؟
شاید این سؤال مطرح شود که در این میان، اخلاص چه میشود؟ اگر ما بنا است که برای منافع خودمان کار کنیم، و احکام اسلامی را اینقدر واقعی ببینیم، پس اخلاص کجا قرار میگیرد؟ مردم فکر میکنند: اخلاص یعنی اینکه منفعت خودت را حذف کنی و برای خدا کار کنی! درحالیکه اخلاص یعنی برای بالاترین منفعت خودت کار کنی که همان قرب خدا است. فقط برای این منفعت کار کن که نشان بدهی عقلت میرسد و میفهمی.
در روایات از یک طرف فرمودهاند که خداوند عمل عاقل را میپذیرد و از طرف دیگر فرمودهاند که عمل مخلص را میپذیرد. خداوند در قرآن هم میفرماید که عمل متقی را میپذیرد. معنای این سه، کجا با هم تلفیق پیدا میکند؟ عقل ما به ما میگوید که بالاترین منفعت را بردار. چون که صد آمد نود هم پیش ما است. اخلاص هم یعنی همین! کسی که دارای صفای باطن است و اخلاص دارد، یعنی اینکه حاشیه نمیزند و منافع پَست حداقلی را بر منافع اصلی خودش ترجیح نمیدهد.
البته ما گاهی اوقات اینقدر دین را عاشقانه تصور میکنیم که حتی معنای فداکاری را هم دقیق نمیفهمیم. حضرت امام میفرمود که نگویید شهید جان خودش را در راه خدا ایثار میکند! جان اصلاً مال خداوند است و امانتی است که دارد تقدیم میکند. رهبر انقلاب هم فرمود که شهادت مرگ تاجرانه است مثل این است که روغن سوخته را نذر امامزاده کنید، بالاخره این جان که میخواست برود، چه بهتر که اینگونه برود. (این جنسی که چه شما بفروشی و چه نفروشی بالاخره تمام خواهد شد، یک مشتری پیدا شده و میگوید من این را از تو میخرم، آن هم به بالاترین قیمت میخرم. آن بالاترین قیمت چیست؟ بهشت؛ بیانات ۱۳۹۶/۰۳/۲۸ ) اینها یعنی عقلانی برخورد کردن. قرآن هم اسم شهادت را تجارت میگذارد. (إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّة ؛ توبه،۱۱۱)
اگر تصور کنی که «دین میخواهد از منافع خودت بگذری!» با دینداری دچار عُجب میشوی!
ما نباید این تصور را از دین داشته باشیم که دین خواسته است تو از منافع خودت بگذری! تا این تصور را پیدا کنی، دچار عجب میشوی! حالا در جامعه ما چه فاجعهای اتفاق افتاد؟ بسیاری از انقلابیون در جامعه ما تحت تأثیر تفکرات مارکسیستی بودند، اوایل انقلاب خیلی جامعهگرا بودند. اینها دین را هم اینگونه میدیدند که دین گفته است از خودت برای جامعه بگذر! درحالی که دین اینگونه نگفته است که شما تصور مارکسیستی از جامعهگرایی پیدا کنی!
اول انقلاب، فضا اینگونه بود. همین انقلابیون، وقتی مارکسیست ضعیف شد و عملاً نشان داد چون غریزه حب ذات را نفی کرده است دارد شکست میخورد، گروهی از اینها رفتند غربزده شدند و گفتند که این روش جواب نمیدهد و باید سراغ حب ذات برویم. البته اشکالی ندارد به سراغ حب ذات بیایند منتها بر اساس تعالیم دینی که بین این دو تا را جمع کرده است.
یک جریانی در کشور بهوجود آمد که نظام را به عدم واقعگرایی متهم کرد
یک جریانی در کشور به وجود آمد که نظام را متهم کردند به عدم واقعگرایی! چون نظام، دینی است و تصور مردم از «دینی بودن» واقعگرایی نیست. بعد گفتند که ما واقعگرا هستیم، یک دوقطبیای در کشور درست کردند که اسم این دوقطبی «اصلاحطلب اصولگرا» است. میگفتند که اصولگراها صرفاً اصول و مبانی دینی خودشان را میخواهند. که البته این حرف، دروغ است.
به اینکه واقعاً چند تا جناح و گروه بودند و اینها را چگونه میشد طبقهبندی کرد، کاری نداریم. ولی یک دو قطبی در جامعه ایجاد کردند. اینها برای دینگریزی، یک پُزیشن و کلاس خاصی درست کردند و جنبه سیاسی هم پیدا کرد. گفتند: یگ گروه هستند که واقعبین هستند و یک گروهی هم ارزشی هستند.
اینکه اتهام دیکتاتوری به نظام میزنند ریشهاش تصورِ «واقعگرا نبودن دین» است
میدانید کلمه «ارزشی» در ادبیات سیاسی ما و ادبیات سیاسی خیلی جاهای دیگر جهان درباره دیندارهایی که به عرصه سیاست آمدهاند، چه معنایی دارد؟ یعنی اینها واقعبین نیستند و اینها میخواهند حب ذات را حذف کنند. اینکه جوانها در خیابان مرگ بر دیکتاتور میگویند و دیکتاری را به عنوان یک اتهام به نظام میچسبانند، ریشهاش اخبار دروغ غربیها نیست، ریشهاش همین تفکر است. ببینید همین واقعی ندیدنِ دین، چه ضدانقلابهایی درست میکند!
شهید صدر میفرماید که اگر یک نظامی حب ذات را ترک کند، دچار دیکتاتوری میشود و اسلام، حب ذات را در نظر میگیرد منتها آن را توسعه میدهد. (کتاب اسلام راهبر زندگی ، شهید صدر) این عملیات در تعلیم و تبلیغ دینی به خوبی انجام نگرفته که این تصور ایجاد شده است.
دو قطبی دینگریزان و دینمداران ناشی از این است که دین را غیر از «منفعتگرایی عقلانی» بدانیم
پس وقتی حب ذات در نظر گرفته نشود و احکام دین به عنوان اموری غیرواقعی-که دنبال منافع ما نیست- تلقی بشود، یک فاجعهای به وجود میآید به نام غرور دینداران و تفکر نکردن آنها و به تعبیر دیگر، دیندار غیر متفکر و بدون تشخیص. از طرف دیگر، یک فاجعهای به وجود میآید به نام دینگریزی و یک فاجعهای به وجود میآید به نام دوقطبی دینگریزان و دینمداران!
شما ببینید رهبر انقلاب چگونه صحبت میکنند. مثلاً میفرماید: مقاومت هزینه دارد و سازش هم هزینه دارد، ولی اگر بررسی کنید میبینید که هزینه سازش بیشتر است، پس مقاومت میکنیم… این یک حرف عقلانی است، و دین هم همین است، دین همین منفعتگرایی عقلانی کامل است؛ یعنی همه منافع خودت را ببین! اخلاق هم همین است، اگر کسی اخلاق را اینطوری معنا کند، ما قبول داریم. ولی الان وقتی از اخلاق صحبت میکنیم، معمولاً این معنا در ذهن مردم نمیآید چون دیگران آمدهاند و اخلاق را برای مردم ترجمه کردهاند.
منافع برخی سیاسیون در ایجاد دوقطبی دینگریز و دینمدار است
البته سیاسیون در این زمینه خیلی مؤثر هستند؛ سیاسیونی که منافعشان این دوقطبیسازی را طلب میکرده است. وقتی یک آخوند سیاسی میگوید که در دینداری سخت نگیرید، مثل کشورهای دیگر! این در واقع دارد به جامعه، خیانت سیاسی و خیانت فرهنگی میکند. اصلاً بحث سختگیری دینی نیست، بلکه بحث عقلانیتی است برای تأمین منافع فرد و جامعه بر اساس نظام سالم روانی که برای فرد و جامعه نیاز داریم. آنجا یک ضوابطی درست میشود مثل نظام مهندسی و مثل نظام پزشکی. آنجا متخصصان امر باید بیایند و نظر بدهد و گزارش نظرشان و نتایج آن را به جامعه بدهند.
از خدا میخواهیم کسانی که دوقطبیهای کاذب در جامعه میسازند، با «عبدالله ابن اُبی» که شأن نزول سوره منافقین درباره اوست، محشور بفرماید.
پایان پیام/ ت 210
ثبت دیدگاه