نوربالا| نیامده‌ام جبهه که بخورم و بخوابم!
08 بهمن 1402 - 3:31
شناسه : 67894
2

نوربالا| نیامده‌ام جبهه که بخورم و بخوابم! خواهر یکی از شهدای نوجوان دفاع مقدس تعریف می‌کند: «عملیات سختی در راه داشتند و فرمانده قصد اعزام برادرم را نداشت. برادرم تا موضوع را فهمید به او گفت: «اگر من را نبرید، روز قیامت شکایت می‌کنم.» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، پروین مؤمنی […]

پ
پ

نوربالا| نیامده‌ام جبهه که بخورم و بخوابم!

خواهر یکی از شهدای نوجوان دفاع مقدس تعریف می‌کند: «عملیات سختی در راه داشتند و فرمانده قصد اعزام برادرم را نداشت. برادرم تا موضوع را فهمید به او گفت: «اگر من را نبرید، روز قیامت شکایت می‌کنم.»

نوربالا| نیامده‌ام جبهه که بخورم و بخوابم!

به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، پروین مؤمنی خواهر شهید علیرضا مؤمنی از شهدای دوران دفاع مقدس، به نقل از همرزم برادرش تعریف می‌کند: «در منطقه برفی و صعب‌العبور گرده‌رش بودند. علیرضا احساس کرد نمی‌خواهند او را به عملیات ببرند. رو به فرمانده‌اش کرد و گفت: «اگه من رو نبرین، روز قیامت شکایت می‌کنم. نیومدم که بخورم و بخوابم.»

فرمانده‌اش سر دوراهی ماند! آخر علیرضا کوچک بود و شرایط عملیات سخت.کمی نگاهش کرد و گفت: «علیرضا! وقت زیاده. ان‌شاءالله توی عملیات‌های بعدی می‌بریمت.»

او بغض کرد و سرش را پایین انداخت. فرمانده نتوانست مقابل سیل اشکش مقاومت کند؛ قبول کرد.

با آن‌ها رفت و همان جا هم شهید شد.»

شهید علیرضا مؤمنی متولد سال ۱۳۵۰ بود که ۷ بهمن‌ماه سال ۱۳۶۶ در حالی که کم‌تر از ۱۰ ماه از ۱۶ سال عمر خود را در جبهه گذرانده بود، در عملیات بیت‌المقدس ۲ به سرش ترکش خورد و در مائوت عراق به شهادت رسید. پیکرش در گلزار شهدای امامزاده ذوالفقار گرمسار به خاک سپرده شد.

پایان پیام/

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.