معرفی کتاب من ادواردو نیستم از انتشارات شهید ابراهیم هادی
کتاب من ادواردو نیستم اثری است شامل ۷۲ داستانک از زندگی ثروتمندترین شهید شیعه، ادواردو آنیلی؛ مردی که سرانجام، ظاهراً، به قتل رسید.
_ درباره کتاب “من ادواردو نیستم” :
کتاب من ادواردو نیستم، خاطرات کوتاه مردی را در بر دارد که دین و ایمانش را به دنیا و مظاهر آن نفروخت؛ مردی که ثابت کرد میشود در درّهٔ گناه بود اما زنجیرهای شیطان را پاره کرد؛ مردی که بزرگترین آرزویش این بود که تا وقتی زنده است امام زمان ظهور کند تا از یارانش شود: ادواردو آنیلی یا مهدی آنیلی.
_ ادواردو آنیلی که بود:
ادورادو آنیلی (1954-2000) در خانوادهای بسیار ثروتمند، ملقب به پادشاه ایتالیا به دنیا آمد.
پدرش، سناتور «جیووانی آنیلی» میلیاردر کاتولیک ایتالیایی، صاحب کارخانهی ماشینسازی «فیات»، «فراری»، «اوبکو»، «لامبورگینی»، «لانچیا»، «آلفارمو»، چندین کارخانهی صنعتی، بانکهای خصوصی، شرکتهای طراحی مد و لباس، روزنامههای «لاستامپا»، «کوریره»، «دلاسرا» و «باشگاه فوتبال یوونتوس» است.
مادرش «مارلا کاراچیلو» یک پرنسس یهودی است که ادورادو تنها پسرش است.
ادواردو درجهی دکترا در رشتهی فلسفه ادیان و تمدن شرقی از دانشگاه «پرینستون» آمریکا دریافت میکند.
_ او مسلمان شدنش را چنین شرح میدهد:
«زمانی که در دانشگاه نیویورک درس میخواندم، یک روز در کتابخانه قدم میزدم و کتابها را نگاه میکردم که چشمم افتاد به قرآن و کنجکاو شدم که ببینم در قرآن چه چیزی آمده است.
آن را برداشتم و شروع کردم به ورق زدن و آیاتش را به انگلیسی خواندم.
احساس کردم این کلمات، کلمات نورانی است و نمیتواند گفتهی بشر باشد.
این بود که بسیار تحتتاثیر قرار گرفتم. این شد که آن را امانت گرفتم و بیشتر مطالعه کردم و احساس کردم که آن را میفهمم و قبول دارم».
او پس از انجام مطالعات بیشتر دربارهی اسلام در نهایت در سن بیست سالگی در مرکز اسلامی در نیویورک اسلام آورد و نام «هشام عزیز» را برای خود انتخاب کرد.
پس از مشاهدهی یک مصاحبه از دکتر «محمد حسن قدیری ابیانه»، رایزن مطبوعاتی سفارت ایران در ایتالیا به مذهب شیعه علاقهمند شد و پس از پژوهش دربارهی آن با انتخاب نام مهدی تشیع آورد.
ادواردو چند بار به ایران سفر و با امام خمینی و آیتالله خامنهای دیدار کرد.
او به زیارت امام رضا (ع) نیز رفت.
گرایش او به اسلام و فعالیتهای ضد استبدادیاش باعث شد که سرانجام در ۱۵ نوامبر سال ۲۰۰۰ به دست عوامل ناشناس و به طرزی مشکوک به قتل برسد.
جسد او را زیر پل «ژنرال فرانکو رومانو» در بزرگراه تورینو به ساوونا یافتند.
شواهد حاکی از آن بود که ادواردو از روی پل ۸۰ متری مذکور به پایین پرتاب شده است.
برخی از رسانهها، مرگ ادواردو آنیلی را توطئهای صهیونیستی دانستهاند.
( در سال ۲۰۰۱ در ایران فیلمی ساخته شد که شواهد و مدارکی دال بر قتل سیاسی (ترور) ادواردو آنیلی، به دست صهیونیستها، ارائه کرد.)
☑️ خواندن ” من ادواردو نیستم ” را به نوجوانانی که به کتابهای زندگینامهای و نیز داستان کوتاه علاقه دارند، پیشنهاد میکنیم.
_ برشی از کتاب “من ادواردو نیستم” :
«حتماً در تاریخ خواندهاید. مشرکان مکه رفتند پیش پیامبر.
به پیامبر گفتند:
ای محمد (ص)، ما هر چه بخواهی به تو میدهیم.
هر چقدر پول و ثروت و مال و منال بخواهی به تو میدهیم.
هر پست و مقامی هم بخواهی به تو میدهیم.
اصلاً تو را میگذاریم رئیسمان.
تو را میگذاریم سرورمان.
فقط یک شرط دارد. آن هم اینکه دست از آئینات برداری.
پیامبر اخمهایش را توی هم کرد.
همانجا آبِ پاکی را ریخت روی دست مشرکان.
بهشان گفت:
به خدا قسم اگر خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من بگذارید که دینم و رسالتم را رها کنم، هرگز این کار را نخواهم کرد!
میبینی چه پیامبری داری؟
میبینی چه ولیّ و پیشوایی داری؟
با خودت میگویی ببین چه جور دل از دنیا کَنده که دنیا توی نگاهش شده هیچ، شده پوچ.
یک لحظه بایست. یک لحظه توقف کن! من کسی را میشناسم که یک قطره از اقیانوس بیپایان رسول الله (ص) در کام او ریخته شد و همچون پیامبر به دنیا و همهٔ مافیهایش پشت پا زد.
شهید ادواردو آنیلی را میگویم.
کسی که پدرش صاحب کارخانجات عظیم ماشینسازی فیات بود و یکی از ثروتمندترین انسانهای دنیا.
میدانی داستانش چیست؟ در چند خط.
قرار بود ثروتی که تو توی خوابت هم نمیبینی، یکجا به او برسد.
ثروتی معادلِ سه برابر درآمدِ نفتیِ ایران. میدانی یعنی چه؟! یعنی سه برابر پول کشور نفتخیزمان، ریخته شود توی جیب یک نفر. فقط و فقط توی جیب یک نفر!
اما… اما این شرط دارد.
شرطش هم دست برداشتنِ ادواردو از ایمانش و اعتقادش بود.
اما او از پیامبرش الگو گرفته بود و همچون رسول الله (ص) به مشرکان زمانهاش گفت:
اگر صد برابرِ این ثروت را هم در دست من بگذارید، دست از اسلامم و پیامبرم بر نمیدارم.
او میدانست این کارها به ضررش تمام میشود و آخرش او را میکشند، اما بارها به دوستانش گفته بود:
من خود را برای شهادت آماده کردهام و میدانم روزی من را خواهند کشت!
خلاصه کنم،
این کتاب خاطرات کوتاه از مردی است که دین و ایمانش را به دنیا و مظاهرش نفروخت.
مردی که ثابت کرد میشود در درّهٔ گناه بود، اما زنجیرهای شیطان را پاره کرد و تا اعلی علّیین بهشت پرواز کرد.
مردی که بزرگترین آرزویش این بود که تا وقتی زنده است امام زمانش ظهور کند و از یارانش شود.
این کتاب را تقدیم میکنم به مولای بینشانِ ادواردو، حضرت حجت (عج). همان کسی که فقط خوبان و مقرّبان، نشانش را دارند.»
ثبت دیدگاه