غرق کودک درونم شدم
12 آذر 1402 - 19:10
شناسه : 66547
5

غرق کودک درونم شدم باهم بازی: قایم‌موشک بعد از چند ساعت که به خانه رسیدگی کردم، تا خواستم بنشینم‌ و کمی استراحت کنم، دخترم بهانه بازی گرفت. از خستگی می‌خواستم غرغرهایم را شروع کنم، پیش خودم گفتم: اصلا دخترکوچکم، متوجه‌ی این چیزها نمی‌شود و قابل درک برایش نیست که مادرش خسته است… پس به خواسته‌اش […]

پ
پ

غرق کودک درونم شدم

باهم بازی: قایم‌موشک

بعد از چند ساعت که به خانه رسیدگی کردم، تا خواستم بنشینم‌ و کمی استراحت کنم، دخترم بهانه بازی گرفت.
از خستگی می‌خواستم غرغرهایم را شروع کنم، پیش خودم گفتم: اصلا دخترکوچکم، متوجه‌ی این چیزها نمی‌شود و قابل درک برایش نیست که مادرش خسته است…
پس به خواسته‌اش تن می‌دهم و با او بازی قایم‌موشک می‌کنم.
برای شروع، من چشم می‌گذاشتم بعد دخترم…
پسرانم با دیدن بازی من و خواهرشان‌، موبایل و تلویزیون را رها کرده و به بازی با ما پرداختند.
اصلا تصورش را نمی‌کردم که یک بازی، خستگی‌هایم را به فراموشی ببرد.
اینقدر غرق کودک درونم شدم، که خودم بیشتر ذوق برای قایم شدن داشتم…

✍🏻طاهره عابدی

ا.یوسفی

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.