شهید محمدعلی جهانآرا
سید محمدعلی جهانآرا (۱۳۳۳-۱۳۶۰ش)، فرمانده سپاه پاسداران خرمشهر که در مقاومت و ایستادگی خرمشهر در مقابل حمله عراق علیه ایران، نقش بسیار موثری داشت و در حادثه سقوط هواپیمای سی-۱۳۰ به شهادت رسید.
شهیدجهانآرا قبل از انقلاب اسلامی ایران با عضویت در گروه مخفی حزبالله خرمشهر و گروه منصورون به فعالیتهای سیاسی، فرهنگی و مبارزه مسلحانه علیه حکومت شاهنشاهی پرداخت. بعد از پیروزی انقلاب نیز فعالیتهای انقلابی را ادامه داد و فرمانده سپاه پاسداران خرمشهر گردید و با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران با نیروهای سپاه و مردمی در مقابل تجاوز عراق ایستادگی نمود تا جایی که توانستند دشمن را ۴۵ روز معطل نگه دارند و از سقوط خرمشهر جلوگیری کنند. مقاومت خرمشهر همواره با نام شهید جهانآرا یاد میشود. سرانجام شهید جهانآرا در سال ۱۳۶۰ به همراه فرماندهان ارشد جنگ به نام فکوری، یوسف کلاهدوز و ولیالله فلاحی بعد از عملیات شکست حصر آبادان، برای رساندن خبر پیروزی به امام خمینی در حادثه سقوط هواپیمای سی-۱۳۰ در کهریزک تهران به شهادت رسید و در بهشت زهرا تهران دفن گردید.
ویژگیهای اخلاقی شهید محمدعلی جهانآرا:
شهید جهانآرا، فردی مهربان، مردمدار و شوخطبع بود. با هر گروه سنیای که مینشست، مثل همان گروه سنی رفتار میکرد. اگر با خالههایش که همگی مسن هستند همصحبت کنید، میبینید که همه، خاطرات خیلی خوبی از او دارند؛ چون آدمی بود که خیلی مثبت رفتار میکرد. همه او را خیلی دوست داشتند. هیچ کدام از برادرهایش مثل محمد نبودند که با همه بجوشند ولی او با همه خوب بود و به همه محبت میکرد. مرتباً به خواهرها کتاب میداد تا مطالعه کنند و بینش اعتقادیشان بالا برود. او به همه چیز توجه داشت.
فرازی از وصیتنامه سردار سپاه اسلام شهید والامقام محمد جهان آرا:
🔸ای امام! درد تو را، رنج تو را میدانم چه کسانی با جان میخرند، جوان با ایمان، که هستی و زندگی تازهی خویش را در راه هدف رسیدن حکومت عدل اسلامی فدا میکند. بله ای امام! درد تو را جوانان درک میکنند، اینان که از مال دنیا فقط و فقط رهبری تو را دارند و جان خویش را برای هدفت که اسلام است فدا میکنند.
ای امام تا لحظهای که خون در رگهای ما جوانان پاک اسلام وجود دارد، لحظهای نمیگذاریم که خط پیامبرگونه تو که به خط انبیاء و اولیاء وصل است به انحراف کشیده شود.
ای امام! من به عنوان کسی که شاید کربلای حسینی را در کربلای خرمشهر دیدهام، سخنی با تو دارم که از اعماق جانم و از پرپر شدن جوانان خرمشهری برمیخیزد و آن، این است؛ ای امام! از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظهای که خرمشهر سقوط کرد، من یک ماه بطور مداوم کربلا را میدیدم هر روز که حملهی دشمن بر برادران سخت میشد و فریاد آنها بیسیم را از کار میانداخت و هیچ راه نجاتی نبود به اتاق میرفتم، گریه را آغاز میکردم و فریاد میزدم ای رب العالمین بر ما مپسند ذلت و خواری را…
شادی روحش صلوات…
ثبت دیدگاه