سلام ای دختر موسی بن جعفر
14 مهر 1402 - 19:58
شناسه : 64905
3

سلام ای دختر موسی بن جعفر 🔻شیفت خدمتم بود و توی صحن عتیق روبروی ایوون طلا داشتم زائرا رو راهنمایی می‌کردم که یه روحانی با حالتی مستاصل اومد سمتمو، بعد از سلام و علیک، گفت یه خواهشی دارم ازتون. میشه بیای و سفارش منو به خانم بکنی که مشکلمو حل کنه؟ 🔻به خاطر روحانی بودنش، […]

پ
پ

سلام ای دختر موسی بن جعفر

🔻شیفت خدمتم بود و توی صحن عتیق روبروی ایوون طلا داشتم زائرا رو راهنمایی می‌کردم که یه روحانی با حالتی مستاصل اومد سمتمو، بعد از سلام و علیک، گفت یه خواهشی دارم ازتون. میشه بیای و سفارش منو به خانم بکنی که مشکلمو حل کنه؟

🔻به خاطر روحانی بودنش، اول حیا کردم و امتناع کردم اما بعد که اصرار حاج آقا رو دیدم قبول کردم و همراهش رفتم کنار ضریح.

به خانم عرض کردم: بی‌بی جان ایشون مشکلی دارن و منِ روسیاه رو بخاطر این‌که خادم شما هستم واسطه قرار دادن. منم به عنوان خادم و نوکرتون، ازتون می‌خوام که مشکل این آقا رو حل کنید.

حاج آقا ازم تشکر کرد و رفت.

🔻چند روز بعد همون روحانی با یه دختربچه، پرس و جو کنان منو پیدا کرد و اومد پیشم. تا به من رسید با خوشحالی بغلم کرد و ازم تشکر کرد.

فهمیدم که مشکلش حل شده. کنجکاو شدم و ماجرا رو پرسیدم.

🔻اشاره‌ای به دختربچه همراهش کرد و گفت ما ساکن تهرانیم. این دخترمه و پارسال توی تصادف، از کمر به پایین فلج شد. خیلی دوا و دکتر کردیم و نتیجه نگرفتیم. دکترا هم دیگه جوابش کردن.

تو این مدت، خیلی اومدم قم که شفای بچه‌مو بگیرم اما خبری نمی‌شد. تا این‌که دفعه پیش به دلم افتاد یکی از خادمای بی‌بی رو واسطه قرار بدم و اینم نتیجه‌اش … دخترم صحیح و سالم.

✅خیلی احساس غرور کردم و به خودم بالیدم که نوکریِ چنین خانم بزرگواری رو می‌کنم…

ا.یوسفی

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.