وفات حضرت امالبنین (س)
خوب بود این دمآخر پسرانت بودند!
شرزه شیران جگردار جوانت بودند
این زمینگیر شدن، علت خونینبالیست
سر بالین تو جایِ پسرانت خالیست
گفتن از بیکسیات حال بکاء میخواهد
مادر داغِجواندیده، عصا میخواهد
چه بگویم؟! که از این بغض، صدا میگیرد
چهکسی گوشهی تابوت تو را میگیرد؟!
گفتنش نیز به جان، غصه و غم میریزد
مادر از مرگ پسر، زود به هم میریزد
داغ بیهوده ندیدی! به خدا چشم زدند
اهل این شهر جوانان تو را چشم زدند
مادر! این لحظهی آخر کمی از ماه بگو
از قد و قامت آن دلبر دلخواه بگو
روضه مشک بخوان پشتسرت گریه کنیم
یک دلِ سیر برای قمرت گریه کنیم
مادر! آنگونه بخوان که جگر عالم سوخت
پایِ این روضه شنیدم دلِ مروان هم سوخت
روضهی مشک بخوان، روضهی گودال نخوان
هرچه خواندی فقط از معجر و خلخال نخوان!
خوب شد کرببلا را تو ندیدی مادر
خندهی حرملهها را تو ندیدی مادر
خوب شد شام بلا را تو ندیدی مادر
داخل طشت طلا را تو ندیدی مادر
کوهی از غم به سرِ شانهی زینب دیدند
دخترت را ملأعام معذب دیدند
🖊شعر از وحید قاسمی
ثبت دیدگاه