زهرِ هجری چشیدهام که مپرس
که مپرس
دردهایی کشیدهام که مپرس
زهرِ هجری چشیدهام که مپرس
اصلا از حال خستهام که نگو
از دلِ رنج دیدهام که مپرس
از هراس عدو پدر آنقدر
در بیابان دویدهام که مپرس
با زبانِ کنایه از دشمن
حرفهایی شنیدهام که مپرس
اضطرابِ بدون وصفی داشت
دلِ در خون تپیدهام که مپرس
آنقَدَر تشنهی پریدن بود
جانِ بر لب رسیدهام که مپرس
از هیاهوی باد و سایهی زجر
زجرهایی کشیدهام که مپرس
خواب دیدم شبی، برای شما
خاتمی را خریدهام که مپرس
آه بابا شبیه مادرِ تو
آنچنان قد خمیدهام که مپرس
📝محمدمعین پوریلان
ثبت دیدگاه