دل‌نوشته | دلنوشته‌ای برای …
13 خرداد 1403 - 17:11
شناسه : 70655
4

دلنوشته‌ای برای … می‌دانی سید، دلم خیلی برایت تنگ شده حتی شاید بیشتر از حاج قاسم اون روزها ته ته ته دل‌مان خبر داشت که بالاخره یک روز صبح از خواب بیدار می‌شویم و خبر شهادت سردارمان را از تلویزیون خواهیم شنید. اما تو فرق داشتی. اینقدر به بودنت عادت کرده بودیم که حتی فکرش […]

پ
پ

دلنوشته‌ای برای …

IMG_20240602_155810_175e59r0Ve

می‌دانی سید،
دلم خیلی برایت تنگ شده
حتی شاید بیشتر از حاج قاسم

اون روزها ته ته ته دل‌مان خبر داشت که بالاخره یک روز صبح از خواب بیدار می‌شویم و خبر شهادت سردارمان را از تلویزیون خواهیم شنید.

اما تو فرق داشتی. اینقدر به بودنت عادت کرده بودیم که حتی فکرش را هم نمی‌کردیم که یک روز صبح قرار است ما از خواب بیدار شویم و سید ما برای همیشه بیدار نشود.

“برای همین است که رفتن حاج قاسم را باور کردم ولی رفتن تو را نه”

او زندگی‌اش حماسه بود
و حماسی رفت. تو اما مظلوم بودی. مظلومانه هم رفتی.

یک جای دور، خیلی دور، در هوایی مه گرفته با خدای خودت خلوت کردی تا مزد اخلاصت را بگیری.

به دور از هیاهوی مقام و شلوغ‌کاری میز و صندلی ریاست.
فکر ما را نکردی با معرفت؟

نگفتی بعد سال‌ها داریم از دیدن رئیس‌جمهورمان کیف می‌کنیم؟

تو شوق ما را وقتی کنار آقا می‌نشستی ندیدی؟
شعف صدای آقا را وقتی از شما تعریف
می‌کرد نشنیدی؟

“معرفت‌ات را شکر سید”

ما را درگیر خودت کردی و خودت را رها از ما؟ واقعیت‌اش را بخواهی
هنوز رفتنت را باور نمی‌کنم.
هنوز منتظرم فردا در خبرها بشنوم ”
ریاست محترم جمهور حجه‌الاسلام رئیسی در دیداری صمیمانه پای صحبت کارگران معدن فلان نقطه دور افتاده نشست”

.. اما باید بپذیرم. سید خوش‌قلب و بی‌تکلف ما، از پیش ما رفته است. برای همیشه.

دلم برایت تنگ می‌شود سید خیلی زیاد. برای لبخند مهربانت. برای اضطرابی که در لحظه تنفیذ در چهره‌ات موج می‌زد که همان اضطراب دل ما را قرص کرد که کار به دست مرد خدا افتاده.
دلم برای تقوایت در مناظره
تنگ می شود.
آن جا که به تو گفتند سندرم پست بیقرار داری و تو جواب ندادی.

چرا به آنها نگفتی سید؟ چرا نگفتی که پست بعدی‌ات زمینِ سردِ معراجِ شهدای تبریز است؟

کاش جواب می‌دادی تا دل‌مان برای جواب ندادنت این همه تنگ نمی‌شد.

وقتی نگرانی‌ات برای ناهار خوردن کارگران را تمسخر کردند، تو دنیای کوچک‌شان را به روی‌شان نیاوردی.
مثل همیشه لبخند زدی و از کنارشان گذشتی. تو با خدا عهدی داشتی و خدا امروز عزیزت کرد. عزیز ایران.

بیش از این خسته‌ات نکنم
“سید جان”

می‌دانم خسته‌ای. چند سال است درست نخوابیده‌ای.
حالا دیگر استراحت کن.
بی‌آن که نگران فردا باشی.
برای ما هم دعا کن.
دوری‌ات سخت است.

ما سید خوش اخلاقِ مهربانِ صبور خودمان را می‌خواهیم اما چه کنیم که خدای ما هم خوش سلیقه است و تو را برای خودش خواسته.
التماس دعا شهید خستگی‌ناپذیر؛ رئیسی عزیز

ا.یوسفی

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.