داستان «منیر» و پدر منیر!
08 آذر 1401 - 21:39
شناسه : 54842
5

داستان «منیر» و پدر منیر! دهه 60 را خیلی‌ها یادشان هست ولی خیلی‌ها هم نمی‌دانند و نشنیده‌اند که دشمنان ایران چه داستان‌هایی درست کردند برای مردم؛ یکی هم داستان «منیر» است که شهید شد و پدر منیر که از جبهه آمد و دید خانه‌شان سیاه‌پوش است. گروه تاریخ خبرگزاری فارس: داستان «منیر سیف» چه بود؟ […]

پ
پ

داستان «منیر» و پدر منیر!

دهه 60 را خیلی‌ها یادشان هست ولی خیلی‌ها هم نمی‌دانند و نشنیده‌اند که دشمنان ایران چه داستان‌هایی درست کردند برای مردم؛ یکی هم داستان «منیر» است که شهید شد و پدر منیر که از جبهه آمد و دید خانه‌شان سیاه‌پوش است.

داستان «منیر» و پدر منیر!

گروه تاریخ خبرگزاری فارس: داستان «منیر سیف» چه بود؟ انقلابی بود و اهل مسجد و اهل روشنگری و منافقین تهدیدش کردند و تهدیدشان را عملی کردند و نارنجک انداختند در خانه‌شان و منیر برای نجات اهل خانه، روی نارنجک پرید و پاداشش را گرفت از خدا. اما داستان پدر منیر چه بود؟

سال ۱۳۶۰ بود و «ابراهیم سیف» با تنها پسرش رفته بود جبهه و منافقین «وقتی مطمئن شدند مردی در خانه نیست» دخترش را شهید کردند. این ماجرا را به‌ روایت پدر منیر بخوانید که تلخ است اما روشن و روشنگر است و سند است برای مردم ایران: «دخترم که فقط ۱۷ سال داشت، عاشق ولایت، انقلاب اسلامی و حضرت امام خمینی (ره) بود و برای پیروزی انقلاب و ورود حضرت امام (ره) به ایران قبل از انقلاب، روزه و خیرات نذر کرده بود و با پیروزی انقلاب، جذب کارهای فرهنگی، تربیتی و قرآنی در بسیج شد.

منیر در آن دوران، حلقه‌ای از دختران انقلابی را به دور خود جمع کرده بود و به صورت فعال در کارهای بسیج شرکت می‌کرد که منافقین کوردل او را با چند نامه تهدید به ترور کردند و در نامه تهدیدآمیز به او نوشتند که دست از امام و انقلاب بردار وگرنه تو را ترور می‌کنیم که او توجه‌ای به نامه‌های تهدیدآمیز آن‌ها نکرد و در آخر نیز به‌خاطر عقیده‌اش و حمایت از امام و انقلاب، توسط آنها به وسیله نارنجک ترور شد.

در آن سال‌ها که اوج حملات ناجوانمردانه صدام و حامیانش در جبهه‌ها بود، من و تنها پسرم در منطقه عملیاتی غرب کشور بودیم که این اتفاق ناگوار برای خانواده من رخ داد. در یکی از شب‌های شهریور سال ۱۳۶۰ وقتی مطمئن شدند، مردی در خانه نیست در حالی که سفره شام پهن بود، در حیاط را می‌زنند و به‌محض اینکه منیر به جلوی درب منزل می‌رود، نارنجک را داخل خانه پرت می‌کنند که او با ایثار، خود را روی نارنجک می‌اندازد و از کشته‌شدن سایر اعضای خانواده که شامل خواهران و مادرش بود، جلوگیری می‌کند.

این در حالی بود که من و تنها پسرم در جبهه غرب کشور بودیم و از هیچ‌چیز خبر نداشتیم، وقتی برای مرخصی آمدیم با مشاهده پرچم سیاه بر سر در خانه، متوجه اتفاق ناگواری برای خانواده شدیم. پس از پرسش از همسایه‌ها، آنها شرح ماجرا را برای ما گفتند. وقتی وارد حیاط منزل شدیم با در و پنجره‌های شکسته روبرو شدیم و فهمیدیم، مادر و بچه‌ها نیز مجروح شده‌اند و در بیمارستان بستری هستند».

پایان پیام/

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.