آغاز دهه فجر مبارک
هوای شهر پر از گریۀ درختان بود
و قلب باغ ترکخورده و پریشان بود
تمام پنجرهها بسته بود و با حیرت
سکوت یخزدهای سنگفرش تهران بود
و مرگ پرسهزنان بین کوچهها میگشت
میان جاری خون رد پای شیطان بود
کشید روسری از غنچهها و گلها، باد
زمانه زخمی گستاخی رضاخان بود
در آسمان نه ستاره، نه ماه، نه خورشید
زمین وجب به وجب پایمال طوفان بود
زمان زمان قیامت، زمین به خود لرزان
و روزهای پر از التهاب ایران بود
یخ سکوت شکست و طنین حنجرهها
میان مشت گره خوردۀ جوانان بود
دوباره سایۀ خورشید بر زمین افتاد
و دست بیعت مردم به سوی ایوان بود
فرار کرد شب از آسمان و این صبحِ
طلوع مزرعۀ آفتابگردان بود
✍🏻 طاهره سادات ملکی
ثبت دیدگاه