اول پدرت را راضی کن
جناب شيخ رجبعلی خیاط، گاه به بعضی از افراد، اجازه حضور در جلسههای خود را نمیداد و یا شرطی برای آن میگذاشت…
یکی از ارادتمندان شیخ که قریب بیست سال با ایشان بود، آغاز ارتباط خود با شیخ را اینگونه تعریف میکند:
در آغاز هر چه تلاش میکردم که به محضر او راه پیدا کنم، اجازه نمیداد تا این که یک روز در مسجد جامع ایشان را دیدم، پس از سلام و احوالپرسی گفتم: “چرا مرا در جلسات خود راه نمیدهید؟”
فرمودند: “اول پدرت را از خود راضی کن بعد با شما صحبت میکنم”!
شب به منزل رفتم و به دست و پای پدرم افتادم و با اصرار و التماس از او خواستم که مرا ببخشد.
پدرم که از این صحنه شگفتزده شده بود پرسید: چه شده؟ گفتم: شما کار نداشته باشید، من نفهمیدم، اشتباه کردم… مرا ببخشید و بالاخره پدرم را از خود راضی کردم.
فردا صبح به منزل جناب شیخ رفتم، تا مرا دید فرمود: “بارک اللّه!! خوب آمدی، حالا پهلوی من بنشین”
از آن زمان که بعد از جنگ جهانی دوم بود تا موقع فوتشان، با ایشان بودم.
ثبت دیدگاه