گوشهچشمی سمتِ من کن اشکها میبارد اینجا مثل باران در حرم ابر بودم آمدم از سمت کرمان در حرم گوشهای پهلو گرفتم زخم دارم خستهام بیپناهم، آمدم از جنگ طوفان در حرم مادرم از کودکی میگفت در گوشم مدام درد آدم میرسد حتماً به درمان، در حرم نطق کوری دارم و یک کولهبار از حرف […]