برچسب » چادر

خاطره‌ای مربوط به دوران کودکی
1 سال قبل

خاطره‌ای مربوط به دوران کودکی

خاطره‌ای مربوط به دوران کودکی خاطره من مربوط به دوران کودکی من است. من از بچگی به علت جو خانواده که مذهبی بودند و مادر و خواهر بزرگترم که نوجوان بود، چادری بودن، منم عاشق چادر بودم. شش سالم بود که بهانه‌ی چادر گرفتم اما چون جثه‌ی ریز و کوچکی داشتم و با چادر زمین […]

دل‌نوشته | این حسین‌ست ولی دیگر نیست
1 سال قبل

دل‌نوشته | این حسین‌ست ولی دیگر نیست

این حسین‌ست ولی دیگر نیست امام سجاد علیه‌السلام درد بسیار، مداوا گریه ارث جامانده‌ی زهرا گریه روزها ناله و شب‌ها گریه آب می‌خورد، ولی با گریه گریه بر آب وضویش می‌ریخت خون دل بر سر و رویش می‌ریخت گریه بر شاه شهیدان خوب‌ست گریه بر کشته‌ی عریان خوب‌ست گریه بر دامن طفلان خوب‌ست گریه بر […]

دل‌نوشته | بهشت من اینجاست
1 سال قبل

دل‌نوشته | بهشت من اینجاست

بهشت من اینجاست شعرخوانی دیشب از دوردست‌ها دیدم، بودی از ماه هم تو بالاتر صبح یک شهر روشن از نورت، مثل خورشیدخانه شد یکسر آمدم سمت نور بی‌تردید، زیر پایم بهشت جاری بود از قضا بی‌قرار باریدم، پا به پای مسیر تا آخر آمدم از کویر تنهایی، باز کن در به روی من آرام السلام […]

دل‌نوشته | شعرخوانی خانم الهام صفالو
1 سال قبل

دل‌نوشته | شعرخوانی خانم الهام صفالو

شعرخوانی خانم الهام صفالو دستاس عالم است به دستان مادرم می‌چرخد عاشقانه به فرمان مادرم عمری زمین و هر چه در آن هست و آسمان هر یک نشسته گوشه‌ای از خوان مادرم ما با دَم‌اش میان عدم قد کشیده‌ایم هستی شروع شد به فراخوان مادرم ” از همرهان سست عناصر دلش گرفت ” شیر خداست […]

دل نوشته | چشم‌هایت را باز کن، تمام شد خواب وحشتناک این روزها!
1 سال قبل

دل نوشته | چشم‌هایت را باز کن، تمام شد خواب وحشتناک این روزها!

چشم‌هایت را باز کن، تمام شد خواب وحشتناک این روزها! از این چادر بپرس، تن هزار زخم خورده را چه باید کرد؟ دیگر گریه هم شفای بغض‌های به خون نشسته نیست! قد خمیده را به رکوع پی در پی نافله شبانه، بهانه دهی؛ زخم پیشانی شکسته را به نوازش کدام دست آشنا، آرام نمایی؟ بیا […]

دل‌نوشته | مادری از جنس نور آمد پدید
1 سال قبل

دل‌نوشته | مادری از جنس نور آمد پدید

مادری از جنس نور آمد پدید رشته‌های چادرش از نور بود غیر پاکی از وجودش دور بود عِلّت خَلق علی و مصطفی در حدیثِ قُدسی مشهور بود جانِ او مستِ ولای حیدرش… کوثر از ساقی خود مخمور بود شوق پیغمبر به وقت دیدنش شوق موسی در کنار طور بود در میان خانه عطرش جان‌فزا در […]