راهپیمایی بشارت نصر
اسطورههای بوشهری اسلام
سالروز حماسه طوفانالاقصی
دریادار ایرانی: به زودی رزمایش مرکب جدیدی در دریای خزر برگزار میشود
عارف: حل مساله آب نیازمند تصمیمات و اقدامات ملی است
قالیباف درگذشت امام جماعت مسجد بقیهالله تهران را تسلیت گفت
قالیباف: نبرد جهان اسلام با رژیم صهیونی فرهنگی و ایدئولوژیکی است
دستگیری حضرت معصومه سلاماللهعلیها از ملاصدرا
دریاب کزین جهان گذر خواهد بود 🔹عارفی از بازاری عبور میکرد که دید پیرمردی با کارگرِ باربری بر سر یک درهم جنگ میکند و با شلاق، بدهی خود را از او میخواهد. 🔸جمعی، آن صحنه را نگاه میکردند. عارف، شلاق از دست پیرمرد گرفت و بدهی جوان را در دستش گذاشت. 🔹سپس گفت: ای پیرمرد! […]
کار روزانه هر فرد 🔶 پیرمردی بود که پس از پایان هر روزش از درد و از سختیهایش مینالید… دوستی، از او پرسید: این همه درد چیست که از آن رنجوری؟ ▪️پیرمرد گفت: دو باز شکاری دارم، که باید آنها را رام کنم، دو تا خرگوش هم دارم که باید مواظب باشم، بیرون نروند. ▫️دوتا […]
من دارم به خودم کمک میکنم شیوانا و پیرمرد فقیر و بیمار مرد جوانی، پدر پیرش مریض شد. چون وضع بیماری پیرمرد شدت گرفت، او را در گوشه جادهای رها کرد و از آنجا دور شد. پیرمرد، ساعتها کنار جاده افتاده بود و به زحمت، نفسهای آخرش را میکشید. رهگذران از ترس واگیرداشتن بیماری و […]
سهم مشخص هر یک از انسانها روزی یکی از پادشاهان به سیر و سیاحت رفت، تا این که به روستایی رسید، کمی در آنجا توقف کرد تا قدری استراحت کند. پادشاه به همراهان خود گفت: بساط طعام را آماده کنید کمی توقف میکنیم و سپس به راه خود ادامه میدهیم. پادشاه گفت: آن پیرمرد هم […]
یادگیری از عمر سپریشده از پیرمرد حکیمی پرسیدند: از عمری که سپری نمودی چه چیز یاد گرفتی؟ پاسخ داد: یاد گرفتم که دنیا قرض است باید دیر یا زود پس بدهیم. یاد گرفتم که مظلوم دیر یا زود، حقش را خواهد گرفت. یاد گرفتم که دنیای ما هرلحظه ممکن است تمام شود اما ما غافل […]
ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﮐﺎﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﺎ ﺧﻮﺭﺩﯾﻢ ﻣﺎ ﻣﯽ ﮐﺎﺭﯾﻢ ﺗﺎ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺨﻮﺭﻧﺪ روزی پادشاهی ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺟﻤﻠﻪ ﺣﮑﯿﻤﺎنه ﺍﯼ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﺑﻪ ﺍﻭﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﺳﮑﻪ ﻃﻼ ﺑﺪﻫﻨﺪ. ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺰﺭﻋﻪﺍﯼ ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺖ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻧﻮﺩﺳﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺎﺷﺘﻦ ﻧﻬﺎﻝ ﺯﯾﺘﻮﻥ ﺍﺳﺖ. شاه ﺟﻠﻮ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ، ﻧﻬﺎﻝ ﺯﯾﺘﻮﻥ […]
راهحل مشکلات در همین نزدیکی استاد برجسته اخلاق آیت الله فاطمینیا میفرمودند: شخصی، گرفتاري و مشکل مهمی برایش پیدا شده بود. کسی به او عملی یاد داده بود که چهل روز انجام دهد تا مشکلش حل شود. عمل را انجام میدهد و چهل روز تمام میشود اما مشكل برطرف نميشود. میگوید: روزی اضطرابی در دلم […]