حکایتی از مولانا ناشنوایی که دسته گل به آب داد ناشنوایی خواست به احوالپرسی بیماری برود. با خودش حساب و کتاب کرد که نباید به دیگران درباره ناشنواییاش چیزی بگوید و برای آن که بیمار هم نفهمد او صدایی را نمیشنود باید از پیش، پرسشهای خود را طراحی کند و جوابهای بیمار را حدس بزند. […]
ارتباط برعکس بسیاری از مردم با یکدیگر ناشنوایی خواست به احوالپرسی بیماری برود. با خودش حساب و کتاب کرد که نباید به دیگران درباره ناشنواییاش چیزی بگوید و برای آن که بیمار هم نفهمد او صدایی را نمیشنود، باید از پیش پرسشهای خود را طراحی کند و جوابهای بیمار را حدس بزند. پس در ذهنش، […]