هوای تهران همچنان در وضعیت "قرمز" بیشترین اعزام زائران "عمره مفرده" از کدام استانهاست؟ سالروز عملیات کربلای چهار سالروز شهادت سید رضی موسوی اسقاط 273 هزار خودروی فرسوده تا پایان آذر سال جاری اعزام 600 جانباز قطع نخاعی زیارت اولی به عتبات عالیات مدارس ابتدایی استان تهران 4 و 5 دی غیرحضوری شد جدول زمانبندی پنلهای تخصصی نمایشگاه تلکام 1403
مامان! معلممون راست گفت مدیر مدرسه از پشت میزش بلند شد و گفت: ” آروم باشین خانم! چشم. این که چیز مهمی نیست، من الان خانم رحیمی رو صدا می زنم بیان با هم صحبت کنیم” برگه ای را از روی میز برداشت و روی آن جمله ای نوشت. آن را به بابای مدرسه داد […]
تدریس خانم معلم خانم معلمی پس از چند بار آموزش درس، از شاگردانش پرسید: چه کسی متوجه نشده است؟ سه نفر از شاگردان، دستشان را بالا بردند…. معلم گفت: بیایید جلوی تخته و چوب تنبیه خود را از کیفش بیرون درآورد. تمام دانشآموزان جا خوردند و متعجب و ترسان به خانم معلم نگاه میکردند. معلم […]
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺠﺰ ﺣﺮﻑ ﻣﺤﺒﺖ ﺑﻪ کسی ﺩﺭ ﯾﮏ ﺩﻫﮑﺪﻩﯼ ﮐﻮﭼﮏ، ﻣﻌﻠﻢ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺶﺁﻣﻮﺯﺍﻥ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺗﺼﻮﯾﺮﯼ ﺍﺯ ﭼﯿﺰی که ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺎﺍﺭﺯﺵ ﺍﺳﺖ ﺭﺍ ﺑﮑﺸﻨﺪ. ﺍﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻓﮑﺮ میکرد ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﭽﻪﻫﺎﯼ ﻓﻘﯿﺮ ﺣﺘﻤﺎ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺑﻮﻗﻠﻤﻮﻥ ﻭ ﻣﯿﺰ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ میکشند. ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪﻫﺎ، ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﻭ ﮐﻮﺩﮐﺎﻧﻪ […]
روزهای اول مهر روزهای اول مهر بود، تصمیم گرفتم یه مدل متفاوت خودمو به بچههای کلاس معرفی کنم. یه عکس از دوران نوجوانی داشتم با موهایی بهم ریخته، شلخته و یه لباس ساده … وارد کلاس که شدم بعد سلام عکسم را از کیفم در آوردم و چسبوندم به تخته کلاس … گفتم؛ بچهها میشه […]
داستان سیبزمینیهای بدبو معلم یک کودکستان به بچههای کلاس گفت که میخواهد با آنها بازی کند. او به آنها گفت که فردا، هرکدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدمهایی که از آنها بدشان میآید، سیبزمینی بریزند و با خود به کودکستان بیاورند. فردا، بچهها با کیسههای پلاستیکی به کودکستان آمدند. در […]
معرفی کتاب استاد فقط معلّم نیست؛ مربّی هم هست به قلم عادل طاهری حاجیوند کتاب “استاد فقط معلم نیست؛ مربی هم هست” مجموعهای از آیات قرآن کریم، احادیث و روایات و بیانات مقام معظم رهبری در جمع اساتید دانشگاههای سراسر کشور با موضوع “نقش و جایگاه اساتید دانشگاهها در تربیت نسل آینده کشور” به همت […]
در امتحان زندگی از بیست چند شدیم؟ عجیبترین معلم دنیا بود، امتحاناتش عجیبتر… امتحاناتی که هر هفته میگرفت و هرکسی باید برگهی خودش را تصحیح میکرد… آن هم نه در کلاس، در خانه… دور از چشم همه. اولین باری که برگهی امتحان خودم را تصحیح کردم سه غلط داشتم… نمیدانم ترس بود یا عذاب وجدان، […]
گندم نه، دینم را فروخته ام! صد سال از عمرش می گذشت و چند سالی می شد در بستر بیماری افتاده بود. حتی نمی توانست مگس ها را، از روی صورتش دور کند. در کنج اتاق نشستم و یاد خاطره ای که برایم تعریف کرده بود افتادم: «روزگارم در بغداد به درس، بحث و عبادت […]
زيباترين نوع حرف زدن؛ با چشم ها همديگر را دیدن و با قلب ها با هم حرف زدن روزی معلم از دانش آموزانش پرسيد: آيا مي دانيد چرا وقتي انسان ها با هم دعوا مي کنند سر يکديگر داد مي زنند؟ يکي گفت: شايد به اين خاطر که مي خواهند سخن خود را به هم […]