حکایت احمد بن ابینصر بزنطی 🖊احمد بن ابینصر بزنطی میگوید: من ابتدا واقفیمذهب بودم؛ بعد، مستبصر شدم. روزی از امام رضا علیهالسلام تقاضا کردم وقت مناسبی تعیین بفرماید تا شرفیاب حضور گردم و مسائلم را مطرح کنم. این گذشت تا روزی من در خانهام نشسته بودم، در زدند. دیدم خادم امام، مرکب مخصوص امام را […]