راهپیمایی بشارت نصر
اسطورههای بوشهری اسلام
سالروز حماسه طوفانالاقصی
دریادار ایرانی: به زودی رزمایش مرکب جدیدی در دریای خزر برگزار میشود
عارف: حل مساله آب نیازمند تصمیمات و اقدامات ملی است
قالیباف درگذشت امام جماعت مسجد بقیهالله تهران را تسلیت گفت
قالیباف: نبرد جهان اسلام با رژیم صهیونی فرهنگی و ایدئولوژیکی است
دستگیری حضرت معصومه سلاماللهعلیها از ملاصدرا
لبخند زاگرس هر شب، قوطی وازلین را میآورد و پای کرسی، دستان پینه بسته و ترکخوردهاش را چرب میکرد. یک دستمال پارچهای دور دستانش میپیچید که لحاف را چرب نکند. اذان صبح که برای نماز بیدار میشد، اول کمی گِل سرشوی به دستانش میمالید و بعد وضو میگرفت. تمام روز در مزرعه پابهپای پدربزرگ کار […]
من فقط یک خر را رها کردم! خری به درختی بسته شده بود. شیطان، خر را باز کرد. خر وارد مزرعه همسایه شد و تر و خشک را با هم خورد. زن همسایه وقتی خر را در حال خوردن سبزیجات دید؛ تفنگ را برداشت و یک گلوله خرج خر نمود و کشتش. صاحب خر وقتی […]
کارگر بیخیال مزرعهداری بود که زمینهای زراعی بزرگی داشت و به تنهایی نمیتوانست کارهای مزرعه را انجام دهد. تصمیم گرفت برای استخدام یک دستیار، اعلامیهای بدهد. چون محل مزرعه در منطقهای بود که طوفانهای زیادی در سال، باعث خرابی مزارع و انبارها میشد، افراد زیادی مایل به کار در آنجا نبودند. سرانجام روزی، یک مرد […]
ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﮐﺎﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﺎ ﺧﻮﺭﺩﯾﻢ ﻣﺎ ﻣﯽ ﮐﺎﺭﯾﻢ ﺗﺎ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺨﻮﺭﻧﺪ روزی پادشاهی ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺟﻤﻠﻪ ﺣﮑﯿﻤﺎنه ﺍﯼ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﺑﻪ ﺍﻭﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﺳﮑﻪ ﻃﻼ ﺑﺪﻫﻨﺪ. ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺰﺭﻋﻪﺍﯼ ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺖ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻧﻮﺩﺳﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺎﺷﺘﻦ ﻧﻬﺎﻝ ﺯﯾﺘﻮﻥ ﺍﺳﺖ. شاه ﺟﻠﻮ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ، ﻧﻬﺎﻝ ﺯﯾﺘﻮﻥ […]