حکایتی از گلستان سعدی نگاه به زيردست و شکرانه خدا هرگز از سختی و رنجهای زمان نناليده بودم، و در برابر گردش دوران، چهره در هم نکشيده بودم، جز آن هنگام که کفشهايم پاره شد، و توان مالی نداشتم که برای خود کفشی تهيه کنم. *با همين وضع با کمال دلتنگی به مسجد جامع کوفه […]