غرق کودک درونم شدم باهم بازی: قایمموشک بعد از چند ساعت که به خانه رسیدگی کردم، تا خواستم بنشینم و کمی استراحت کنم، دخترم بهانه بازی گرفت. از خستگی میخواستم غرغرهایم را شروع کنم، پیش خودم گفتم: اصلا دخترکوچکم، متوجهی این چیزها نمیشود و قابل درک برایش نیست که مادرش خسته است… پس به خواستهاش […]