این داستان زندگی ماست هرچه کنی به خود کنی ✍️زمانی که نجار پیری، بازنشستگی خود را اعلام کرد، صاحبکارش ناراحت شد و سعی کرد او را منصرف کند! اما نجار تصمیمش را گرفته بود… سرانجام صاحبکار در حالی که با تأسف با این درخواست موافقت میکرد، از او خواست تا بعنوان آخرین کار، ساخت خانهای […]
توجه به جایی که نباید باشد گویند مردی وارد مسجدی شد تا کمی استراحت کند… کفشهایش را گذاشت زیر سرش و خوابید. 🔹طولی نکشید که دو نفر وارد مسجد شدند. یکی از اون دو نفر گفت: طلاها را بزاریم پشت منبر، اون یکی گفت: نه! اون مرد بیداره وقتی ما بریم طلاها رو بر میداره. […]