برچسب » غدیر

دل‌نوشته | «مَن کُنتُ» گفت و شد ولی الله مرتضی(ع)
1 سال قبل

دل‌نوشته | «مَن کُنتُ» گفت و شد ولی الله مرتضی(ع)

«مَن کُنتُ» گفت و شد ولی الله مرتضی(ع) پرهای جبرئیل، سراسر به هم رسید وحیِ خدا و ساقیِ کوثر به هم رسید روی جهاز رفته و إبلاغ شد شروع سرشانهٔ پیمبر(ص‌) و حیدر(ع) به هم رسید تاریخ ایستاد و خبر داد اینچنین: دست علی(ع) و دست پیمبر(ص‌) به هم رسید از هم چه دلبری که […]

«داستان غدیر»۳
1 سال قبل

«داستان غدیر»۳

«داستان غدیر»۳ 🔸️پرده سوم: مراسم آغاز شده است همه جا پراست از آدم‌های سپیدپوشی که خود را برای طواف گرد خانه خدا آماده می‌کنند. حانیه با خوشحالی می‌گوید: ببین آتیه قشنگ شده‌ام؟ بعد با تعجب می‌پرسد لباس احرام تو کو؟! مادر متوجه نگرانی آتیه می‌شود و می‌گوید: غصه نخور دخترم برای حانیه، دو دست لباس […]

دل‌نوشته | دلنوشته ویژه دهه امامت و ولایت
1 سال قبل

دل‌نوشته | دلنوشته ویژه دهه امامت و ولایت

دلنوشته ویژه دهه امامت و ولایت غدیر آهنگ خوش امامت ولایت است غدیر زیباترین واژه‌ی حیات بشر است به راستی چه می‌توان در وصف بزرگمردی گفت که‌نامش پشت عرب و عجم را به خاک‌ می‌نشاند. بزرگمردی که عاشقانش درشب جشن و سرورش شادند و در شب فراقش نالان. علی آن بزرگمرد راستین باغ توحید است […]

«داستان غدیر»۲
1 سال قبل

«داستان غدیر»۲

«داستان غدیر»۲ 🔸پرده دوم: بخش فرهنگی حرم امام رضا(ع) برای نوجوانان، غرفه آموزش نقاشی برپا کرده است. آتیه، دختر پانزده ساله مثل همسالان دیگرش در این کلاس حضور دارد. خانم امامی، مربی نقاشی، موضوع آزاد پیشنهاد کرده است و بچه‌ها هریک عنوانی را انتخاب کرده‌اند و در حال کشیدن نقاشی هستند؛ اما حانیه هنوز به […]

«داستان غدیر» ۱
1 سال قبل

«داستان غدیر» ۱

«داستان غدیر» ۱ 🔸️پرده اول: شنبه بیست و پنجم ذی‌القعده سال دهم هجرت مدینه پر از جنب و جوش است. متفاوت از روزهای دیگر، مردم خود را برای سفر حج آماده می‌کنند. گروهی با دوستان و آشنایان خود خداحافظی می‌کنند تا خود را به کاروان مکه برسانند. حانیه نوجوان پانزده ساله‌ای است که هنگام سخنرانی […]