دریاب کزین جهان گذر خواهد بود 🔹عارفی از بازاری عبور میکرد که دید پیرمردی با کارگرِ باربری بر سر یک درهم جنگ میکند و با شلاق، بدهی خود را از او میخواهد. 🔸جمعی، آن صحنه را نگاه میکردند. عارف، شلاق از دست پیرمرد گرفت و بدهی جوان را در دستش گذاشت. 🔹سپس گفت: ای پیرمرد! […]