سوارِ گمشده،حر ریاحی سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی که گفته کشتی نوحی، تو مهربانتر از اویی که حرِّ بد شده را هم تو در پناه گرفتی چنان به سینه فشردی مرا که جز تو اگر بود حسین فاطمه! میگفتم اشتباه گرفتی منم خسوف سیاهی […]