خاطره شهید یک بار کنار سفره غذا با بچهها نشسته بودیم که سید با خنده گفت: “من از اون آدمایی هستم که هر کی رو بیشتر دوست داشته باشم، میفرستمش جلوی گلوله تا شهید بشه” مثلا همین ابوعلی! چون دوستش دارم میفرستمش جلوی گلوله. این را که گفت، یکی از بچهها گفت: “ابوعلی، خواب دیدم […]