چشم و هم چشمی مرحوم حاج اسماعیل دولابی: در جوانی، اسبی داشتم. وقتی سوار آن میشدم و از کنار دیواری عبور میکـرد و سایهی آن به دیوار میافتاد، اسبم به آن نگاه میکرد و خیال مـیکـرد اسـب دیگری است. لذا خرناس میکشید و سعی میکرد از آن جلو بزند، و چون هر چه تند میرفـت، […]