ای کاش رهایش کرده بودم ▫️خاتم همه جا تاریک بود. فشار و گرمای زیاد طاقتم را طاق کرده و از خدا آرزوی رهایی از این قفس را داشتم. سالیان سال گذشت تا اینکه دریچهی نوری به رویم باز شد و از دل زمین تاریک بیرون آمدم. چقدر نور خورشید زیبا بود. پیرمرد دهقان با خوشحالی، […]
جامعه نیازمند آگاهیست داستان این روزها پیرمردی با چهرهای زیبا و نورانی وارد مغازه طلافروشی شد. فروشنده با احترام از شیخ نورانی استقبال کرد. پیرمرد گفت: من عمل صالح تو هستم! مرد زرگر قهقههای زد و با ناباورانه گفت: درست است که چهرهای دلربا دارید اما هرگز گمان نمیکنم عمل صالح، چنین شکلی داشته باشد! […]
ارزش طلب علم و گوهر دانش قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری روزی طلبه جوانی که در زمان شاهعباس در اصفهان درس میخواند، نزد شیخ بهایی آمد و گفت: من دیگر از درسخواندن خسته شدهام و میخواهم دنبال تجارت و کار و کاسبی بروم، چون درسخواندن برای آدم، آب و نان نمیشود و کسی […]