برچسب » خیمه

بانوان عاشورایی۱
5 ماه قبل

بانوان عاشورایی۱

بانوان عاشورایی۱ بانوی زهیر بن قین بانویی که همسرش را بهشتی کرد. همسرش را از شک نجات داد. از تردیدی که نزدیک بود مرد را تا لبه‌های دوزخ بکشاند؛ دوزخِ بی‌‌‌حسین بودن. دلِ ‌مرد را یک‌دله کرد، با یک تلنگر؛ «تو را چه شده زهیر؟! پسرِ رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) تو […]

دل‌نوشته | ناله‌ی هل من معین
1 سال قبل

دل‌نوشته | ناله‌ی هل من معین

ناله‌ی هل من معین ای عمو تا ناله‌ی هل من معینت را شنیدم از حرم تا قتلگه، با شور جانبازی دویدم آنچنان دل بُرد از من بانگ هل من ناصر تو که آستینم را ز دست عمه‌ام زینب کشیدم فرصتی نیکو ز هل من ناصرت آمد بدستم تو کرم کردی که من در قلزم خون […]

دل‌نوشته | ای گل زهرا
1 سال قبل

دل‌نوشته | ای گل زهرا

ای گل زهرا شب دهم،سیدالشهدا(ع) انگار کسی در نظرت غیر خدا نیست این مرحله را غیر امام‌الشّهدا نیست آئینه‌تر از روی تو خورشید ندیده این روی برافروخته جز رنگ خدا نیست آرامِ دلم، خیمه به هم ریخته بی‌تو برگرد که بعد از تو مرا غیر بلا نیست با این همه لشگر چه کنی ای گل […]

دل‌نوشته | شب نهم،حضرت ابوالفضل العباس(ع)
1 سال قبل

دل‌نوشته | شب نهم،حضرت ابوالفضل العباس(ع)

شب نهم،حضرت ابوالفضل العباس(ع) علقمه موج شد، عکسِ قمرش ریخت به هم دستش افتاد زمین، بال و پرش ریخت به هم تا که از گیسویِ او لختۀ خون ریخت به مشک کیسویِ دختـرکِ منتظرش، ریخت به هم تیر را با سـرِ زانوش کشید از چشمش حیف از آن چشم، که مژگانِ ترش ریخت به هم […]

وقایع روز هشتم محرم‌الحرام سال ۶۱ ق
1 سال قبل

وقایع روز هشتم محرم‌الحرام سال ۶۱ ق

وقایع روز هشتم محرم‌الحرام سال ۶۱ ق از مشهورترین وقایع روز هشتم محرم‌الحرام سال۶۱هجری قمری، دیدار امام حسین (علیه‌السلام) با عمربن سعد و ارشاد او بود. اما طمع حکومت ری، وی را فریفته بود. امام حسین(علیه‌السلام) به او فرمود: بدان که تو از گندم ملک ری نخواهی خورد. عمر سعد با تمسخر گفت: جو، ما […]

زن و شوهر نصرانی کربلا
1 سال قبل

زن و شوهر نصرانی کربلا

زن و شوهر نصرانی کربلا عبدالله بن عُمَیر کَلبی(شهادت ۶۱ق) از شهدای کربلا است. او به همراه همسرش ام وهب، شبانه خود را از کوفه به سپاه امام حسین(ع) رساند. بنا بر گزارش طبری، عبدالله بن عمیر، دومین شهید کربلا روز عاشورا بود. همسرش ام‌وهب نیز نخستین زنی بود(و به قول شیخ مفید تنها زنی […]

بیان مرحوم دولابی ره از اباعبدالله
1 سال قبل

بیان مرحوم دولابی ره از اباعبدالله

بیان مرحوم دولابی ره از اباعبدالله می‌گفت: تو محله‌ی ما یه جوانی بود. این جوان، گنهكار بود. اهل فسق و فجور بود، اما یه عادت داشت. یه كاری می‌كرد، ملكه‌اش شده بود، از مادرش داشت، میگه: مادر بهش گفته بود: شیرم رو حلالت نمی‌كنم، گفته بود: باید این كارو بكنی. چیكار كنم؟ گفت: هرجا رفتی […]