داغ حرم و درد بنایی که نداری فکر توام و صحن و سرایی که نداری داغ حرم و درد بنایی که نداری زوار تو حیران که چگونه بنشینند در گوشۀ تنهایی که جایی نداری کو کهنه رواقی که به قلبم بفشارد هفتاد و دو تا کرببلایی که نداری آنقدر غریبی که نیفتاده کنارت مشک و […]
سلام ای دختر موسی بن جعفر 💠 لطف کریمه 🔻یه خونه کوچیک کلنگی بهم ارث رسیده بود. هرچی پول داشتم جمع کردم و دار و ندارمو فروختم تا بتونم اون خونه رو بسازم که از مستاجری در بیام. شب شیفت خدمتم تو حرم بود. ماشین گچ از راه رسید و خالی کرد. به پسرم سپردم […]
مقتل نوشته لحظه شهادت حوالی عصر بوده مقتل نوشته روی تنت پا گذاشتند در زیر دست و پا، زدهای دست و پا حسین مقتل نوشته پیکر تو نرم گشته بود با هر نسیم جسم تو شد جابجا حسین مقتل نوشته حد حرم را چهل زراع رفته تن بدون سرت تا کجا حسین مقتل نوشته ضربه […]
نالهی هل من معین ای عمو تا نالهی هل من معینت را شنیدم از حرم تا قتلگه، با شور جانبازی دویدم آنچنان دل بُرد از من بانگ هل من ناصر تو که آستینم را ز دست عمهام زینب کشیدم فرصتی نیکو ز هل من ناصرت آمد بدستم تو کرم کردی که من در قلزم خون […]
دارد تمام صحن حرم گریه می کند بر شانه ی غروب، حرم گریه می کند در کوچه های شعر قلم گریه می کند تنها نه حافظیه و سعدیه با غزل در قامت قصیده اِرَم گریه می کند جای ملال نیست حریم حرم ولی دارد تمام صحن حرم گریه می کند تصویر غم در آینه ی […]
چون شاهچراغ اُمتِ اسلام به غم شد از اشک حرم، دشمن دین در خطر افتاد/یادی از شهدای بخون غلتیده حرم شاهچراغ (ع) باز از سوی ابلیس، رهِ کینه علَم شد غمبارترین حادثه با تیرِ ستم شد رگبارِ مسلسل سوی زُوّارِ حرم شد چون شاهچراغ اُمتِ اسلام به غم شد از اشکِ حرم، دشمنِ دین در […]
مراسم تعویض پرچم گنبد حرم امام حسین و حضرت عباس علیهماالسلام برگزار شد و هزاران زائر در کربلا نوای «لبیک یا حسین» سر دادند.
زائران تو شاعرند همه آه، ای شهر دوست داشتنی کوچه پس کوچههای عطرآگین ای مرور تمام خاطرههات چون دهین ابوعلی شیرین* شهر آغشته با حرارت باد فصل خرماپزان پیوسته کوشش پنکههای بیتاثیر فُندق سالخوردهء خسته سرخوشیهای بیحدم میزد پرسه در کوچههای بیهدفی دعوتم کرد سمت طعم بهشت ناگهان عطر قیمهء نجفی… _سیدی! گم شدم… حرم… […]
سلام ای دختر موسی بن جعفر چند سالی بود که توفیق خدمت توی کفشداری حرم حضرت معصومه نصیبم شده بود. مدتی توی دستم احساس درد میکردم. به مرور این درد بیشتر شد و دیگه به حدی رسید که بعضی وقتها، کفش زائرا رو هم نمیتونستم بردارم و توی قفسه بزارم. 🔻یه روز یه زائر اومد […]