خادمالرضا سیدالشهدای خدمت دیگر بگیر از تن غبار خستگیها را قدری بیاسا و بکش آسوده پاها را جام شهادت را که پشت میز نوشیده؟ نوشید در میدان، لبت آن جام صهبا را در زَمهریرِ قلّهای افتاد یک شعله… خاموش شد آرام و روشن کرد دنیا را سیّد! عبای خاکیات را میخرد آخر او که خریده […]
دارد تمام صحن حرم گریه می کند بر شانه ی غروب، حرم گریه می کند در کوچه های شعر قلم گریه می کند تنها نه حافظیه و سعدیه با غزل در قامت قصیده اِرَم گریه می کند جای ملال نیست حریم حرم ولی دارد تمام صحن حرم گریه می کند تصویر غم در آینه ی […]