طنز بهلول و حمد و تسبیح اطاق آوردهاند که بُهلول به بصره رفت و چون در آن شهر، آشنایی نداشت برای مدتی کوتاه، اطاقی اجاره کرد ولی آن اطاق از بس قدیمی و مخروبه بود، به محض وزش باد، تیرهایش صدا میکرد. بهلول پیش صاحبخانه رفته و گفت اطاقی که به من دادهای، بیاندازه خطرناک […]