غرق کودک درونم شدم باهم بازی: قایمموشک بعد از چند ساعت که به خانه رسیدگی کردم، تا خواستم بنشینم و کمی استراحت کنم، دخترم بهانه بازی گرفت. از خستگی میخواستم غرغرهایم را شروع کنم، پیش خودم گفتم: اصلا دخترکوچکم، متوجهی این چیزها نمیشود و قابل درک برایش نیست که مادرش خسته است… پس به خواستهاش […]
سهم مشخص هر یک از انسانها روزی یکی از پادشاهان به سیر و سیاحت رفت، تا این که به روستایی رسید، کمی در آنجا توقف کرد تا قدری استراحت کند. پادشاه به همراهان خود گفت: بساط طعام را آماده کنید کمی توقف میکنیم و سپس به راه خود ادامه میدهیم. پادشاه گفت: آن پیرمرد هم […]