مرکز نیکوکاری رحماء در سال 1394 به صورت غیر رسمی کار خود را با تشکیل گروه های مطالعاتی آغاز نمود.
ازخدا،دل آرام بخواهيم، نه درياي آرام ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻋﻠﻴﻪالسلام ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪﺍﻱ ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﺩﺭ ﻣﺪﺕ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ﭼﻘﺪﺭ میخوری؟ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ: ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ. ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪﺍﻱ ﻛﺮﺩ .. ﻭ ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﻧﻬﺎﺩ. ﺑﻌﺪﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ … ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ علیهالسّلام، ﺟﻌﺒﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﻓﻘﻂ ﻳﻚ ﻭ […]
اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است اشک و آه، هم مسیر با قلب دلتنگ میشوند تا مرهمی باشند بر زخمهای نابسامان دوری و کنج غربتنشینی! دیگر اما انگار این مهمانهای خوانده و ناخوانده نیز راه به جای نمیبرند و مرهم آشفتگیهایم نمیشوند. بیتاب بودن، احوال هر روز من است. درست به سان کبوتر بال شکستهای […]
غرق در سرّ جوادم، چه امامی و چه نامی یا جوادالائمه علیهالسلام 💠 عاشقم عاشق نامی و رسیدم به امامی غرق در سرّ جوادم، چه امامی و چه نامی دفزنان، خواند مدینه: «طَلَعَ البَدرُ عَلَینا» سر زد از خانۀ خورشید، عجب ماه تمامی نُه کبوتر، دل تنگم به حرم کرده روانه تا به تو، از […]
انسانیت هست كه به یادگار میماند در داروخانه، ﻓﺮﺩﯼ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ ﻭ با زبان ساده ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺳﯿﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭید؟ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﺑﺎ ﻟﺤﻨﯽ ﺗﻤﺴﺨﺮﺁﻣﯿﺰ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺳﯿﻤﺎﻥ؟ ﺑﻠﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ. ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺗﯿﺮﺁﻫﻦ ﻭ ﺁﺟﺮ ﻫﻢ ﺩﺍریم ﺣﺎﻻ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺸﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﯾﺎ ﺧﺎﺭﺟﯽ؟ ﺍﻣﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺧﺎﺭﺟﯿﺶ، ﮔﺮﻭﻧﻪﻫﺎ …. ﻣﺮﺩ، ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﺩﻭﺧﺖ […]
مشت خدا از همه بزرگتره 🔹دختر کوچولو، وارد بقالی شد و کاغذی رو بهطرف بقال دراز کرد و گفت: مامانم گفته چیزایی که در این لیست نوشته رو لطفاً بهم بدین، اینم پولش. بقال، کاغذ رو گرفت و لیست نوشتهشده در کاغذ رو فراهم کرد و به دست دختربچه داد. بعد لبخندی زد و گفت: […]
به لبم ذکر یا حسن دارم، مقدس است دوشنبه برای این نوکر امام حسن مجتبی علیه السلام میشناسيم همه جود و عطا را به حسن كرم و بخشش و احسان و سخا را به حسن بگذاريد بگويند گدائيم گدا غم نداريم سپردند گدا را به حسن تا نخواهد حسن از شاخه نيفتد برگي كرده تفيض […]
سایهتان مستدام روی سرمان بانو عرض ارادت خسته دلی کنجه نشینی به هوای پرواز، بال و پر باز میکند و کنج حریمت آشیانه میسازد… پس به او هم خبر دادند که خوان کریمت، جهانگستر است و دانهی هرکس را بیش از خواستهاش میبخشد. در میان سرکشی این سوز سرد که خانمانسوز است و میترکاند استخوان […]
خالق هستی همیشه بهترینها را برایمان مهیا کرده نقاش مشهوری در حال اتمام نقاشیاش بود. آن نقاشی بطور باورنکردنی زیبا بود و میبایست در مراسم ازدواج شاهزاده خانمی نمایش داده میشد. نقاش، آنچنان غرق هیجان ناشی از نقاشیاش بود که ناخودآگاه در حالیکه آن نقاشی را تحسین میکرد، چند قدم به طرف عقب رفت. نقاش […]