محکومیت 48 میلیارد دلاری آمریکا در پرونده شهدای مدافع حرم از پردیس تا کوالالامپور؛ داستان دومین المپیاد فناوری نانو نجات 25 نفر از حریق برج مسکونی در سعادت آباد کاهش پلانکتونها و غیرقابل سکونت شدن آبها برای ماهیان دلنوشته | روضههای خانگی وزارتکار:حادثه معدن کلات در زمان تعمیر رخ داد پرتاب موفق ماهواره با کاربرد تشخیص شوری اقیانوسها کشف 2.5 میلیارد تومان انواع داروی قاچاق در غرب تهران
کاروانسرای نیشابور و راهزنان کاروانی در نزدیک نیشابور در کاروانسرایی، شبی را ساکن شدند. در آن کاروان، جوانی به نام احمد بود که بسیار ساده و خوشقلب بود که به خاطر سادگیاش به او احمد بیچاره میگفتند. شبی در کاروان جنجال شد و هرکس سویی دوید تا اموال خود در جایی پنهان کند که از […]
لشگرکشی و جنگ اسکندر به چین ✍️داستان ضربالمثل شکم را پهنش کنی دشت است، جمعش کنی مشت است روزی بود روزگاری بود. روزگار اسکندر بود. کار لشگرکشی و جنگ اسکندر پیش رفت و پیش رفت تا به چین رسید. اما برخلاف انتظار او، نه لشگری در برابرش مقاومت کرد و نه سپاه و فرماندهای به […]
شادى دل مؤمن از امام حسين عليهالسلام نقل است كه گفت: براى من ثابت است كه رسول خدا صلىالله عليه و آله فرموده: بهترين كارها پس از نماز، دلِ مؤمنى را شاد كردن است، اگر گناهى در كار نباشد. روزى آن حضرت، غلامى را ديدند كه با سگى غذا میخورد. سبب پرسيدند، گفت: اى پسر […]
داستان بشر حافی بشر حافی و حضرت موسی ابن جعفر علیهمالسلام 🖊بشر حافى یکى از اشرافزادگان بود که شبانهروز به عیاشى و فسق و فجور اشتغال داشت. خانهاش، مرکز عیش و نوش و رقص و غنا و فساد بود که صداى آن از بیرون شنیده مىشد. روزى از روزها که در خانهاش، محفل و مجلس […]
شرط تجارت و بازرگانی روزی دو بازرگان به حساب معاملههایشان میرسیدند. در پایان، یکی از آن دو به دیگری گفت: طبق حسابی که کردیم من یک دینار به تو بدهکار هستم. بازرگان دیگر گفت: اشتباه میکنی! تو یک و نیمدینار به من بدهکار هستی؟ آن دو بر سر نیمدینار با هم اختلاف پیدا کردند و […]
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی اورنگ زیب پادشاه مسلمان هندوستان در قرن 17 میلادی بود و دختر بسیار زیبا و شاعرهیی داشت که مخفی تخلص میکرد و این شعر او نسبتآ معروف است – در سخن مخفی شدم ، مانند بو در برگ گل هر که دارد میل دیدن ، در سخن […]
صدای پول در زمان قضاوت ملا، دو نفر نزد او آمدند. یکی ادعا کرد که این شخص در خواب، بیست دینار از من گرفته حالا پس نمیدهد. ملا، طرف را خواسته، گفت: بیست دینار بده. و پس از گرفتن پول، آنها را به هم زده، به صدا در آورده و با هر صدا میگفت: بگیر […]
همه به کسی نیاز دارن که درکشون کنه 🔹 کشاورزی، تعدادی بزغاله داشت و قصد داشت آنها را بفروشد. اعلامیهای درست کرد و در حال نصب آن بود که احساس کرد کسی لباس او را میکشد. برگشت دید که یک پسربچه است. 🔸پسرک گفت: «آقا، من میخوام یکی از بزغالههای شما را بخرم.». کشاورز گفت: […]
بقیه عمر را مىخواهم عبادت كنم “یا قناعت یا خاک گور” سعدى مىگويد: در شيراز، كسى ما را شام دعوت كرد. رفتيم ديديم كمرش خميده، يك موى سياه در سر و صورت نيست، با عصا به زحمت راه مىرود. صاحبخانه بود، نشست، احترامش كرديم، گفتم: حالت چطور است پيرمرد؟ گفت: خوبم، كارى را مى خواهم […]