نجفی: دولت در اجرای احکام مسکن و کشاورزی در برنامه هفتم تأخیر داشته است
نمایندگان درباره عملکرد دولت در اجرای برنامه هفتم چه گفتند
جزئیات نشست هماندیشی کمیسیون اصل نود با محسنیاژهای
دیدار کمیسیون امنیت ملی با لاریجانی؛ بررسی بدعهدیهای غرب و مسائل معیشتی
تاکید اعضای شورایعالی انقلاب فرهنگی بر نقش آفرینی دانشگاهها در حوزه دفاعی
پزشکیان مطرح کرد: ادغام مراکز کم بازده علمی، با هدف تمرکز حمایت بر دانشگاههای کارآمد
دشمن شماره یک ایالات متحده آمریکا
هشدار یک نماینده درباره انحراف از شاخصهای برنامه هفتم توسعه
طنز بهلول و حمد و تسبیح اطاق آوردهاند که بُهلول به بصره رفت و چون در آن شهر، آشنایی نداشت برای مدتی کوتاه، اطاقی اجاره کرد ولی آن اطاق از بس قدیمی و مخروبه بود، به محض وزش باد، تیرهایش صدا میکرد. بهلول پیش صاحبخانه رفته و گفت اطاقی که به من دادهای، بیاندازه خطرناک […]
ذکر صالحین ﺩﺭﻭﯾﺸﯽ ﺗﻨﮕﺪﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮﺍﻧﮕﺮﯼ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺷﻨﯿﺪﻩﺍﻡ ﻣﺎﻟﯽ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﻧﺬﺭ ﮐﺮﺩﻩﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﯾﺸﺎﻥ ﺩﻫﯽ، ﻣﻦ ﻧﯿﺰ ﺩﺭﻭﯾﺸﻢ … ﺧﻮﺍﺟﻪ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﻧﺬﺭِ ﮐﻮﺭﺍﻥ ﮐﺮﺩﻩﺍﻡ ﺗﻮ ﮐﻮﺭ ﻧﯿﺴﺘﯽ …! ﭘﺲ ﺩﺭﻭﯾﺶ ﺗﺎﻣﻠﯽ ﮐﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺍﯼ ﺧﻮﺍﺟﻪ، ﮐﻮﺭ ﺣﻘﯿﻘﯽ ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩِ ﺧﺪﺍﯼ ﮐﺮﯾﻢ ﺭﺍ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ و ﺑﻪ ﺩﺭ […]
طنز بفرمایید غذا! یکی از غذاخوریهای بین راه، بر سر در ورودی با خط درشت نوشته بود: شما در این مکان، غذا میل بفرمایید، ما پول آن را از نوه شما دریافت خواهیم کرد. رانندهای با خواندن این تابلو، اتومبیلش را فوراً پارک کرد و وارد شد و ناهار مفصلی سفارش داد و نوش جان […]
طنز سوءتفاهم! جوانی، نفس زنان با چاقو وارد مسجد شد. نگاهی به جمعیت کرد و بلند گفت: بین شما کسی هست که مسلمان باشد؟ همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد، بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت: بله من مسلمانم. جوان به پیرمرد […]
راز موفقیت همسرداری ملانصرالدین ملانصرالدین را گفتند: چگونه چهل بهار بدون مرافعه و جدال با عیال سر کردی؟ او در پاسخ جماعت گفت: ما با هم عهدی بستیم و آن اینکه اگر من، آتش خشمم زبانه کشید، او برای انجام یک امری نیکو به جای جدل به مطبخ رود تا کشتی طوفانزده من به ساحل […]
برنده واقعی روزی اسب کشاورزی داخل چاه افتاد؛ حیوان بیچاره ساعتها به طور ترحمانگیزی ناله میکرد. بالاخره کشاورز فکری به ذهنش رسید؛ او پیش خود فکر کرد که اسب خیلی پیر شده و چاه هم در هر صورت باید پر شود. او همسایهها را صدا زد و از آنها درخواست کمک کرد. آنها با بیل […]
یکی اون بالا حواسش به ما هست به بهلول گفتن: ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺁﻣﺪﺕ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻣﯿﭽﺮﺧﻪ؟ ﮔﻔﺖ: ﺧﺪﺍ ﺭﻭ ﺷﮑﺮ، ﮐﻢ ﻭ ﺑﯿﺶ میساﺯﯾﻢ. ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺩﺵ میرﺳﻮﻧﻪ. ﮔﻔﺘند: ﺣﺎﻻ ﻣﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﻟﻮ ﻧﻤﯿﺪﯼ؟ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﯾﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻗﻨﺎﻋﺖ میکنیم. ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﻫﻢ کاﺭ ﺩﯾﮕﻪﺍﯼ ﺟﻮﺭ ﺑﺸﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﻡ، ﺧﺪﺍ ﺑﺰﺭﮔﻪ نمیذاره ﺩﺳﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﻤﻮﻧﻢ. […]
شهید مجید شهریاری درس خواندنش کمی با بقیه فرق داشت. زمان نوشتن یادداشت هایش، اگر فکرش کُند می شد یا در مسئله ای می ماند، گوشه ی یادداشتش می نوشت: الهی و ربی من لی غیرک