نقش امریکا در گسترش اعضای سازمان ملل
بازگشایی رسمی خوابگاههای دانشجویی دانشگاه علم و صنعت
هشدار ستادکل نیروهای مسلح به آمریکا و اسرائیل: سهمگینتر و کوبندهتر پاسخ میدهیم
گزارش| کدام وزرای دولت چهاردهم از مجلس دوازدهم کارت زرد گرفتند؟
سرپرست جدید ستاد امر به معروف و نهی از منکر منصوب شد
نامه به سازمان استخدامی درباره اختصاص فوقالعاده خاص به کارکنان بخش بهداشت
حاجیدلیگانی: باید درخصوص تاثیر مکانیسم ماشه اطلاع رسانی شود
عارف: آمادگی داریم روابطمان با اتحادیه اوراسیا را گسترش دهیم
برخورد کریمخان زند با فرد متملّق و چاپلوس کریمخان زند پس از آن که به پادشاهی رسید، شیراز را به پایتختی انتخاب کرد و از چنان محبوبیتی برخوردار شد که نامش به عنوان سر سلسله زندیه در سراسر ایران پیچید. روزی عموی او برای دیدنش به پایتخت آمد. کریم خان دستور داد از وی پذیرای […]
ریاکاری هارون و بنای مسجد به نام خود! هارونالرشید در بغداد، مسجدی احداث کرد و بر سر در آن، نام خود را نوشت. روزی که برای بررسی به آن مسجد آمده بود، بهلول رسید و گفت چه ساختهای؟ هارون گفت: خانه خدا را بنا کردهام. بهلول گفت: دستور بده تا اسم مرا بجای اسم تو […]
گلها بوی مادرش را میدهند مادر…. مادر دختری، چوپان بود. روزها، دختر کوچولویش را به پشتش میبست و به دنبال گوسفندها به دشت و کوه میرفت. یک روز گرگ به گوسفندان حمله میکند و یکی از برهها را با خود میبرد! چوپان، دختر کوچکش را از پشتش باز میکند و روی سنگی میگذارد و با […]
داستان روباه و گرگ | هدیه نبودن هر لقمه چرب و نرم روباهی در راهی، ماهی بزرگی دید. با خود اندیشه کرد این ماهی بزرگ در این راه چه میکند؟ از خوردن آن ترسید و سراغ گرگ نادانی رفت که در آن صحرا، خانه داشت و به او گفت: پسر عمو جان! غذای خوبی یافتم، […]
شهادت بر حجت خداوند بر خلق قاسم بن عبدالرحمن زیدی مذهب گوید: به بغداد رفته بودم. روزی حضرت جواد (ع) را در معبری دیدم که بر استر نر یا ماده ای سوار است و به پیش می آید. با خود گفتم: خدا شیعه را از رحمت خود دور کند که می گویند خدا، اطاعت این […]
ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﮐﺎﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﺎ ﺧﻮﺭﺩﯾﻢ ﻣﺎ ﻣﯽ ﮐﺎﺭﯾﻢ ﺗﺎ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺨﻮﺭﻧﺪ روزی پادشاهی ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺟﻤﻠﻪ ﺣﮑﯿﻤﺎنه ﺍﯼ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﺑﻪ ﺍﻭﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﺳﮑﻪ ﻃﻼ ﺑﺪﻫﻨﺪ. ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺰﺭﻋﻪﺍﯼ ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺖ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻧﻮﺩﺳﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺎﺷﺘﻦ ﻧﻬﺎﻝ ﺯﯾﺘﻮﻥ ﺍﺳﺖ. شاه ﺟﻠﻮ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ، ﻧﻬﺎﻝ ﺯﯾﺘﻮﻥ […]
طنز بهلول و حمد و تسبیح اطاق آوردهاند که بُهلول به بصره رفت و چون در آن شهر، آشنایی نداشت برای مدتی کوتاه، اطاقی اجاره کرد ولی آن اطاق از بس قدیمی و مخروبه بود، به محض وزش باد، تیرهایش صدا میکرد. بهلول پیش صاحبخانه رفته و گفت اطاقی که به من دادهای، بیاندازه خطرناک […]
ذکر صالحین ﺩﺭﻭﯾﺸﯽ ﺗﻨﮕﺪﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮﺍﻧﮕﺮﯼ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺷﻨﯿﺪﻩﺍﻡ ﻣﺎﻟﯽ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﻧﺬﺭ ﮐﺮﺩﻩﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﯾﺸﺎﻥ ﺩﻫﯽ، ﻣﻦ ﻧﯿﺰ ﺩﺭﻭﯾﺸﻢ … ﺧﻮﺍﺟﻪ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﻧﺬﺭِ ﮐﻮﺭﺍﻥ ﮐﺮﺩﻩﺍﻡ ﺗﻮ ﮐﻮﺭ ﻧﯿﺴﺘﯽ …! ﭘﺲ ﺩﺭﻭﯾﺶ ﺗﺎﻣﻠﯽ ﮐﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺍﯼ ﺧﻮﺍﺟﻪ، ﮐﻮﺭ ﺣﻘﯿﻘﯽ ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩِ ﺧﺪﺍﯼ ﮐﺮﯾﻢ ﺭﺍ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ و ﺑﻪ ﺩﺭ […]
طنز بفرمایید غذا! یکی از غذاخوریهای بین راه، بر سر در ورودی با خط درشت نوشته بود: شما در این مکان، غذا میل بفرمایید، ما پول آن را از نوه شما دریافت خواهیم کرد. رانندهای با خواندن این تابلو، اتومبیلش را فوراً پارک کرد و وارد شد و ناهار مفصلی سفارش داد و نوش جان […]