نجات 25 نفر از حریق برج مسکونی در سعادت آباد کاهش پلانکتونها و غیرقابل سکونت شدن آبها برای ماهیان دلنوشته | روضههای خانگی وزارتکار:حادثه معدن کلات در زمان تعمیر رخ داد پرتاب موفق ماهواره با کاربرد تشخیص شوری اقیانوسها کشف 2.5 میلیارد تومان انواع داروی قاچاق در غرب تهران هزینۀ روزانه هر "معتاد متجاهر" برای شهرداری چقدر است؟ قهوهخانههای خطرساز در تیررس پلیس؛ اقدام جدی برای امنیت
زندگی مانند فقیرترین مردم یکی از بزرگان عرب برای مهمانی نزد امام حسن مجتبی علیهالسلام رفت و موقعی که سفره پهن کردند تا شام بخورند، یک دفعه مرد، اظهار غصه و ناراحتی کرد و گفت: من چیزی نمیخورم. امام حسن-علیهالسلام- به او فرمود: چرا چیزی نمیخوری؟ آن مرد عرض کرد: ساعتی قبل، فقیری را دیدم. […]
خدا وجود دارد مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار، گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها به موضوع «خدا» رسیدند؛ آرایشگر گفت: “من باور نمیکنم خدا وجود داشته باشد.” مشتری پرسید: “چرا؟” آرایشگر گفت: “کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. اگر خدا وجود داشت، […]
غرور نداشته باش 🔹موش کوچکی، مهار شتری را در دست گرفته، به جلو میکشید و به خود میبالید که این منم که شتر را میکشم. شتر با چالاکی در پی او میرفت. 🔸در این اثنا، شتر به اندیشه غرورآمیز موش پی برد. پیش خود گفت: فعلا سرخوشی کن تا به موقعش تو را به خودت […]
قرآن همچون دریا مردی بود قرآن میخواند و معنی قرآن را نمیفهمید. پسر کوچکش از او پرسید: چه فایدهای دارد قرآن میخوانی بدون اینکه معنی آن رابفهمی؟ پدر گفت: پسرم سبدی بگیر و از آب دریا پر کن و برایم بیاور. پسر گفت: غیرممکن است که آب در سبد باقی بماند. پدر گفت امتحان کن […]
درخواست نادرست پیرمرد از حضرت خضر می گویند، اگر كسی چهلروز پشت سر هم جلو در خانهاش را آب و جارو كند، حضرت خضر به دیدنش میآید و آرزوهایش را برآورده میكند. سی و نه روز بود كه مرد بیچاره، هر روز صبح خیلی زود از خواب بیدار میشد و جلو در خانهاش را آب […]
مهربانترینِ مهربانان و بخشندهترینِ بخشندهها مرد تاجری در شهر کوفه ورشکست شد و مقدار زیادی بدهکار گردید، به طوری که از ترس طلبکاران در خانهاش پنهان شد، و از خانه بیرون نیامد، تا اینکه شبی از ماندن در خانه دلتنگ گردید. بنابراین نیمه شب از خانه خارج شد و برای مناجات به مسجد رفت، و […]
اقتضای سن و مدارا کردن 🔹مردی نزد عالمی از پدرش شکایت کرد و گفت: پدرم مرا بسیار آزار میدهد. پیر شده است و یک روز از من میخواهد در مزرعه گندم بکارم، روز دیگر میگوید پنبه بکار. 🔸خودش هم نمیداند دنبال چیست؟ مرا با این بهانهگیریهایش خسته کرده است. بگو چه کنم؟ 🔹عالم گفت: با […]
کرم بین و لطف خداوندگار روزی شیخ عارفی در یکی از روستاهای کربلا زندگی میکرد. شیخ در مزرعه کار میکرد که از روستای دوردستی، پیکی با اسب آمد و گفت: در روستای بالا فلانی مرده است، حاضر شو برای دفن او با من برویم. شیخ، اسم آن متوفی را که شنید، به شاگرد طلبه خود […]
ضربالمثل دم خروس يا قسم حضرت عباس مردی، خروسی داشت که به پشت بام فرار کرد و به خانه یکی از همسایهها رفت. صاحب خروس هم در خانهی همسایهها را میزد و دنبال خروسش میگشت. مردی که خروس در خانهاش بود، ناگهان صدای در را شنید و چون حدس زد صاحب خروس باشد، آن را […]