آرشیو » بایگانی‌های داستانک | صفحه 13 از 20 | چاره نیوز | رسانه خبری فرهنگی مذهبی چاره نیوز

«داستان غدیر»۲
1 سال قبل

«داستان غدیر»۲

«داستان غدیر»۲ 🔸پرده دوم: بخش فرهنگی حرم امام رضا(ع) برای نوجوانان، غرفه آموزش نقاشی برپا کرده است. آتیه، دختر پانزده ساله مثل همسالان دیگرش در این کلاس حضور دارد. خانم امامی، مربی نقاشی، موضوع آزاد پیشنهاد کرده است و بچه‌ها هریک عنوانی را انتخاب کرده‌اند و در حال کشیدن نقاشی هستند؛ اما حانیه هنوز به […]

«داستان غدیر» ۱
1 سال قبل

«داستان غدیر» ۱

«داستان غدیر» ۱ 🔸️پرده اول: شنبه بیست و پنجم ذی‌القعده سال دهم هجرت مدینه پر از جنب و جوش است. متفاوت از روزهای دیگر، مردم خود را برای سفر حج آماده می‌کنند. گروهی با دوستان و آشنایان خود خداحافظی می‌کنند تا خود را به کاروان مکه برسانند. حانیه نوجوان پانزده ساله‌ای است که هنگام سخنرانی […]

مرا با مرده‌پرستان کاری نیست
1 سال قبل

مرا با مرده‌پرستان کاری نیست

مرا با مرده‌پرستان کاری نیست روزی کسی به خیام خردمند که دوران کهنسالی را پشت سر می‌گذاشت گفت: شما به یاد دارید دقیقا پدربزرگ من چه زمانی درگذشت؟ خیام پرسید: این پرسش برای چیست؟ آن جوان گفت: من تاریخ درگذشت همه خویشانم را بدست آورده‌ام و می‌خواهم روز وفات آنها بروم گورستان و برایشان دعا […]

حکایتی بسیار خواندنی از کشتی حضرت نوح
1 سال قبل

حکایتی بسیار خواندنی از کشتی حضرت نوح

حکایتی بسیار خواندنی از کشتی حضرت نوح روایت است: وقتی که حضرت نوح سوار کشتی شد، همه دنیا را سیر کرد، تا به سرزمین کربلا رسید. همین‌که به سرزمین کربلا رسید، زمین، کشتی او را گرفت بطوری که حضرت نوح ترسید غرق شود‌. دست‌ها را به دعا و نیایش برداشت، و پروردگارش را خواند و […]

تاجر متوكل
1 سال قبل

تاجر متوكل

تاجر متوكل در زمان پيامبر اسلام صلی الله عليه و آله و سلم، مردی هميشه متوكل به خدا بود و برای تجارت از شام به مدينه می آمد. روزی در راه، دزد شامی سوار بر اسب، بر سر راه او آمد و شمشير به قصد كشتن او كشيد. تاجر گفت: ای سارق اگر مقصود تو […]

حکایت‌های عبید زاکانی؛ مرد خسیس
1 سال قبل

حکایت‌های عبید زاکانی؛ مرد خسیس

حکایت‌های عبید زاکانی؛ مرد خسیس بزرگی که در ثروت، قارون زمان خود بود، اجل فرا رسید و امید زندگانی قطع کرد. جگر‌گوشگان خود را حاضر کرد. گفت: ای فرزندان، روزگاری دراز در کسب مال، زحمت‌های سفر و حضر کشیده‌ام و حلق خود را به سرپنجه گرسنگی فشرده‌ام. هرگز از محافظت آن غافل مباشید و به […]

نصیحت زاهد
1 سال قبل

نصیحت زاهد

نصیحت زاهد گرمی هوای تابستان شدت كرده بود. آفتاب بر مدینه و باغ‌ها و مزارع اطراف مدینه به شدت می‌تابید. در این حال مردی به نام محمدبن منكدر- كه خود را از زهّاد و عبّاد و تارك دنیا می‌دانست، تصادفا به نواحی بیرون مدینه آمد، ناگهان چشمش به مرد فربه و درشت‌اندامی افتاد كه معلوم […]

سهم مشخص هر یک از انسان‌ها
1 سال قبل

سهم مشخص هر یک از انسان‌ها

سهم مشخص هر یک از انسان‌ها روزی یکی از پادشاهان به سیر و سیاحت رفت، تا این که به روستایی رسید، کمی در آنجا توقف کرد تا قدری استراحت کند. پادشاه به همراهان خود گفت: بساط طعام را آماده کنید کمی توقف می‌کنیم و سپس به راه خود ادامه می‌دهیم. پادشاه گفت: آن پیرمرد هم […]

صبر و شکیبایی در برابر ناملایمات
1 سال قبل

صبر و شکیبایی در برابر ناملایمات

صبر و شکیبایی در برابر ناملایمات تلخی‌های زمان، شیرینی‌های گذشته را از یادت نبرد. 🔹لقمان در آغاز، برده خواجه‌ای توانگر و خوش‌قلب بود. 🔸ارباب او در عین جاه و جلال و ثروت و مکنت، دچار شخصیتی ضعیف و در برابر ناملایمات زندگی بسیار رنجور بود. 🔹وی با اندکی سختی، زبان به ناله و گلایه می‌گشود. […]