عارف: آمادگی داریم روابطمان با اتحادیه اوراسیا را گسترش دهیم
بررسی نقش و عملکرد تشکلهای مردم نهاد در دوره جنگ 12روزه
عارف:همبستگی کشورهای منطقه به بالارفتن ضریب امنیت کمک می کند
صلحمیرزایی: مسئولان مراقب حفظ وحدت ملی باشند/ بر اولویتها تمرکز کنیم
عارف: اقتصاد منطقه میتواند مکمل یکدیگر باشد
دستور عارف برای تسهیل بازگشت ایمن زائران اربعین
چرا مومنان را کشانکشان به سمت بهشت میبرند؟!!
عارف: سطح روابط ایران و قرقیزستان باید افزایش یابد
توجه عاشقانه به يتيمان وجود مبارك اميرالمؤمنين عليهالسلام با اينكه به همه اوضاع و احوال كشور و مردمش آگاه بود و به ويژه يتيمان و مستمندان و بيوه زنان و نيازمندان را لحظهاى از نظر دور نمیداشت، ولى گاهى براى درس دادن به زمامداران و امت اسلام، كارى را همچون فردى عادى انجام میداد. روزى […]
زندگی مانند فقیرترین مردم یکی از بزرگان عرب برای مهمانی نزد امام حسن مجتبی علیهالسلام رفت و موقعی که سفره پهن کردند تا شام بخورند، یک دفعه مرد، اظهار غصه و ناراحتی کرد و گفت: من چیزی نمیخورم. امام حسن-علیهالسلام- به او فرمود: چرا چیزی نمیخوری؟ آن مرد عرض کرد: ساعتی قبل، فقیری را دیدم. […]
خدا وجود دارد مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار، گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها به موضوع «خدا» رسیدند؛ آرایشگر گفت: “من باور نمیکنم خدا وجود داشته باشد.” مشتری پرسید: “چرا؟” آرایشگر گفت: “کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. اگر خدا وجود داشت، […]
غرور نداشته باش 🔹موش کوچکی، مهار شتری را در دست گرفته، به جلو میکشید و به خود میبالید که این منم که شتر را میکشم. شتر با چالاکی در پی او میرفت. 🔸در این اثنا، شتر به اندیشه غرورآمیز موش پی برد. پیش خود گفت: فعلا سرخوشی کن تا به موقعش تو را به خودت […]
قرآن همچون دریا مردی بود قرآن میخواند و معنی قرآن را نمیفهمید. پسر کوچکش از او پرسید: چه فایدهای دارد قرآن میخوانی بدون اینکه معنی آن رابفهمی؟ پدر گفت: پسرم سبدی بگیر و از آب دریا پر کن و برایم بیاور. پسر گفت: غیرممکن است که آب در سبد باقی بماند. پدر گفت امتحان کن […]
درخواست نادرست پیرمرد از حضرت خضر می گویند، اگر كسی چهلروز پشت سر هم جلو در خانهاش را آب و جارو كند، حضرت خضر به دیدنش میآید و آرزوهایش را برآورده میكند. سی و نه روز بود كه مرد بیچاره، هر روز صبح خیلی زود از خواب بیدار میشد و جلو در خانهاش را آب […]
مهربانترینِ مهربانان و بخشندهترینِ بخشندهها مرد تاجری در شهر کوفه ورشکست شد و مقدار زیادی بدهکار گردید، به طوری که از ترس طلبکاران در خانهاش پنهان شد، و از خانه بیرون نیامد، تا اینکه شبی از ماندن در خانه دلتنگ گردید. بنابراین نیمه شب از خانه خارج شد و برای مناجات به مسجد رفت، و […]
اقتضای سن و مدارا کردن 🔹مردی نزد عالمی از پدرش شکایت کرد و گفت: پدرم مرا بسیار آزار میدهد. پیر شده است و یک روز از من میخواهد در مزرعه گندم بکارم، روز دیگر میگوید پنبه بکار. 🔸خودش هم نمیداند دنبال چیست؟ مرا با این بهانهگیریهایش خسته کرده است. بگو چه کنم؟ 🔹عالم گفت: با […]
کرم بین و لطف خداوندگار روزی شیخ عارفی در یکی از روستاهای کربلا زندگی میکرد. شیخ در مزرعه کار میکرد که از روستای دوردستی، پیکی با اسب آمد و گفت: در روستای بالا فلانی مرده است، حاضر شو برای دفن او با من برویم. شیخ، اسم آن متوفی را که شنید، به شاگرد طلبه خود […]