نجات 25 نفر از حریق برج مسکونی در سعادت آباد کاهش پلانکتونها و غیرقابل سکونت شدن آبها برای ماهیان دلنوشته | روضههای خانگی وزارتکار:حادثه معدن کلات در زمان تعمیر رخ داد پرتاب موفق ماهواره با کاربرد تشخیص شوری اقیانوسها کشف 2.5 میلیارد تومان انواع داروی قاچاق در غرب تهران هزینۀ روزانه هر "معتاد متجاهر" برای شهرداری چقدر است؟ قهوهخانههای خطرساز در تیررس پلیس؛ اقدام جدی برای امنیت
حکمت خداوند میگويند: يكی از صحرانشينان، سگی و الاغی و خروسی داشت كه خروس، او را برای نماز صبح بيدار میكرد… سگ مراقب او بود و الاغ، بار او را میبرد. شبی روباه، خروس او را برد و خورد، آن مرد گفت: شايد خير من در آن باشد…! روز ديگر گرگ آمد و الاغ او […]
داستان ضربالمثل از هول حلیم افتاد تو دیگ داستان ضربالمثل: گویند در روزگاران قدیم، مردی فربه زندگی میکرد که علاقه زیادی به خوردن داشت که بیشتر وقتش صرف خوردن و آشامیدن میشد. یک روز مرد که به بازار رفته بود به خانه برگشت، همسرش از او پرسید مرد چه شده امروز زود به خانه آمدهای. […]
خراشهای عشق مادر در يک روز گرم تابستان، پسر کوچکي با عجله لباسهايش را در آورد و خندهکنان داخل درياچه شيرجه رفت. مادرش از پنجره نگاهش ميکرد و از شادي کودکش لذت ميبرد. مادر ناگهان تمساحي را ديد که به سوي پسرش شنا ميکرد. مادر، وحشتزده به سمت درياچه دويد و با فريادش پسرش را […]
تخممرغدزد، روزی شتر دزد میشود؟! حکایتهای بهلول آوردهاند که آشپز دربار حاکم را به جرم دزدیدن چند عدد تخممرغ، در میدان شهر فلک همی نموده بودند و در محضر حاکم آنچنان بر کف پای او ترکه فرود میآوردند که از فغانش دل هر رهگذری به شفقت میفشرد. بهلول چون چنین بدید فریاد زد: ای حاکم، […]
خیار دزد خیالباف روزی شخصی بر سر جالیز رفت که خیار بدزدد. پیش خودش گفت: این گونی خیار را میبرم و با پولی که برای آن میگیرم، یک مرغ میخرم. مرغ تخم میگذارد، روی آنها مینشیند و یک مشت جوجه در میآید، به جوجهها غذا میدهم تا بزرگ شوند، بعد آنها را میفروشم و یک […]
بیتفاوت از مسائل نگذرید حکایت فرشته جوان و فرشته پیر دو فرشته مسافر، براي گذراندن شب، در خانه يک خانواده ثروتمند فرود آمدند. اين خانواده، رفتار نامناسبي داشتند و دو فرشته را به مهمانخانه مجللشان راه ندادند. بلکه زيرزمين سرد خانه را در اختيار آنها گذاشتند. فرشته پير در ديوار زيرزمين شکافي ديد و آن […]
ضربالمثلی از بیملاحظگی شامت اینجا بخور دهنگیرت جای دیگه مردی بود که همراه خانوادهاش مشغول خوردن شام بودند. نه قرار بود جایی بروند نه با کسی قول و قراری داشت. ناگهان صدای در بلند شد. مرد نگاهی به همسرش انداخت و گفت: کیست که این وقت شب در میزند؟ از جا بلند شد و رفت […]
فرشته بیکار روزی، مردی خواب عجیبی دید. او دید که پیش فرشتههاست و به کارهای آنها نگاه میکند. هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند، نامههایی را که توسط پیکها از زمین میرسند، باز میکنند و آنها را داخل جعبه میگذارند. مرد از فرشتهای پرسید: شما چکار […]
حکایت ملانصرالدین و سکه طلا و نقره ملانصرالدین هر روز در بازار گدایی میکرد و مردم با نیرنگی، حماقت او را دست میانداختند. دو سکه به او نشان میدادند که یکیشان طلا بود و یکی از نقره. اما ملا نصرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب میکرد. این داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز […]