حضرت عیسی و شیطان هوای تهران همچنان در وضعیت "قرمز" بیشترین اعزام زائران "عمره مفرده" از کدام استانهاست؟ سالروز عملیات کربلای چهار سالروز شهادت سید رضی موسوی اسقاط 273 هزار خودروی فرسوده تا پایان آذر سال جاری اعزام 600 جانباز قطع نخاعی زیارت اولی به عتبات عالیات مدارس ابتدایی استان تهران 4 و 5 دی غیرحضوری شد
تنها شهید روز ١٢ بهمن۱۳۵۷ در روز ۱۲ بهمن ماه سال ۵۷ مصادف با ورود حضرت امام خمینی رحمتاللهعلیه به ایران، شهید قربانعلی داودی در راهپیمایی که به همین مناسبت تدارک دیده شده بود به عنوان یکی از عوامل اصلی راهپیمایی شرکت میکند که در مسیر حرکت از مسجد جامع فارسان به سمت سه راهی […]
تعلق به یک تسبیح ⭕️امام خمینی(ره): گاهی تعلق به یک “تسبیح” آدم را به جهنّم میبرد! 🔸حجتالاسلام محمد علی رحمانی، با ذکر خاطرهای از یادگار امام مرحوم حاج سید احمد خمینی میگوید: یک وقتی ما در جایی بودیم، داشتیم با هم صحبت میکردیم، حاج احمد آقا، تسبیح من را گرفتند و مشغول ذکر شدند. بعد […]
روشنفکرتر از هانری کربن ▪️یکی از عجایب علامهی طباطبایی این است که ایشان در سه شهر سنتی سکونت کرده بود؛ در تبریز متولد شده بود، در نجف درس خوانده بود، در قم هم تدریس کرده بود. در سه شهر سنتی زندگی کرده بود، در پاریس درس نخوانده بود، ولی روشنفکری ایشان از هانری کربن بیشتر […]
علی فراتر از پروفسورهاست حجت الاسلام یحیی جهانگیری سهروردی که برای تبلیغ دین اسلام به کشورهای مختلف سفر کرده است، یکی از خاطرات خود در سفر به کشور بلاروس را تعریف کرده و میگوید: سال ۸۹ برای تبلیغ دین اسلام، بلاروس بودم. کتابخانه ملی بلاروس نزدیک رزیدانسم بود که روزها به آنجا سر میزدم. […]
شهید یوسفاللهی از همرزمان شهید سلیمانی 💢 شهیدمحمدحسین یوسفاللهی کیست که سردار سلیمانی وصیت کرد کنار او دفن شود؟ از همرزمان شهید سلیمانی در دفاع مقدس که سال ۱۳۶۴ به شهادت رسید. دو خاطره از عارف بزرگوار شهید محمّدحسین یوسفالهی: 🔹شهید یوسفالهی به من گفت: در کنار اروند بمان و جذر و مدّ آب را […]
گريهای که قلب حضار را به آتش كشيد ✅ شعری از حافظ که اشک علامه را درآورد! روزى در محضـر مرحوم علّامه طباطبائى بوديم كه يكى از دوستان حاضـر در آن جلســه، اين بيت عارف شيراز را زمزمه كرد: كاروان رفت و تو در خواب و بيابان در پيش كِى روى؟ ره ز كه پرسى؟ […]
بهشت زیر پای مادرانه شهد عشق روز مادر بود… میدونستم آرمان یادش نمیره… اومد توی خانه پیشم؛ گفت: مامان چشمات رو ببند. گفتم: چی کار داری؟ گفت: حالا شما ببند. چشمهامو بستم. آروم خم شد و شروع کرد به بوسیدن دستم… گفتم: مادر نکن! دستهاشو باز کرد و یه انگشتر عقیق سرخ رو توی دستام […]
خاطره یکی از افسرای عراقی 🔺گفت: من دو یا سه ساعت دیگه شهید میشم 🔺و یک تصمیم عجیبی گرفت 📌 ابوریاض (یکی از افسرای عراقی) میگه: 🔸توی جبهه جنوب، مشغول نبرد با ایران بودیم که دژبانی من رو خواست و خبر کشته شدن پسرم رو بهم داد. خیلی ناراحت شدم. رفتم سردخانه، کارت و پلاکش […]
خاطرهای از شهید خاطرهای از اوستا عبدالحسین برونسی به نقل از: همسر شهيد يک بار خاطرهای از جبهه برام تعريف کرد. میگفت: کنار يکی از زاغه مهماتها، سخت مشغول بوديم. تو جعبههای مخصوص، مهمات میگذاشتيم و درشان را میبستيم. گرم کار، يک دفعه چشمم افتاد به يک خانم محجبه، با چادري مشکي! داشت پابه پای […]