سالگرد درگذشت استاد سید محمدحسین شهریار سید محمدحسین بهجت تبریزی (۱۲۸۵-۱۳۶۷ش)، متخلص و مشهور به شهریار (پیش از آن متخلص به بهجت)، از شعرای معروف پارسیگوی آذریزبان اهل تبریز بود که شعرهایی در موضوعات وطنی، اجتماعی، تاریخی، مذهبی و وقایع عصری سروده است. اشعار او به سه زبان ترکی آذربایجانی، فارسی و عربی است، ولی […]
حکایت احمد بن ابینصر بزنطی 🖊احمد بن ابینصر بزنطی میگوید: من ابتدا واقفیمذهب بودم؛ بعد، مستبصر شدم. روزی از امام رضا علیهالسلام تقاضا کردم وقت مناسبی تعیین بفرماید تا شرفیاب حضور گردم و مسائلم را مطرح کنم. این گذشت تا روزی من در خانهام نشسته بودم، در زدند. دیدم خادم امام، مرکب مخصوص امام را […]
دستور امام رضا به نجات جماعتي از اعراب بحرين 📚محدث نوري رضوان الله عليه نقل ميكند: يكي از خدمتگزاران حرم مطهر حضرت رضا عليهالسلام گفت: در شبي كه نوبت خدمت من بود، در رواقي كه به دارالحفاظ معروف است، خوابيده بودم. ناگاه در خواب ديدم كه در حرم مطهر باز شد، خود حضرت امام رضا […]
سلام ای دختر موسی بن جعفر 💠 لطف کریمه 🔻یه خونه کوچیک کلنگی بهم ارث رسیده بود. هرچی پول داشتم جمع کردم و دار و ندارمو فروختم تا بتونم اون خونه رو بسازم که از مستاجری در بیام. شب شیفت خدمتم تو حرم بود. ماشین گچ از راه رسید و خالی کرد. به پسرم سپردم […]
فقط جنس ایرانی! سبک زندگی درست 🔻 شاگرد خیاط تا شهاب را دید، برایش چهارپایه گذاشت تا بنشیند. شهابالدین روی چهارپایه نشست. خیاط از پشت میزش بلند شد. شهاب میدانست که او با وضو کار میکند، برای همین دوست داشت این خیاط، لباسش را بدوزد. «احوال شما استاد؟» «به مرحمت حضرتعالی.» «اسباب زحمت، استاد! لباس […]
شبیه هیچ خودکار یا خودنویسی نمیباشد دخترم زهرا، کلاس اول راهنمایی بود. در مدرسه مدیر، برنامه امتحانات ثلث دوم را به دانشآموزان میدهد و از بچهها میخواهد که والدینشان، آن را ملاحظه و امضا کنند. دخترم هم با ناراحتی به خانه بر میگردد. آن شب زهرا، پدرش را در خواب میبیند. از او میپرسد بابا […]
همه چیز دست امام حسینِ علیهالسلام باهم قرار گذاشته بودیم هرکسی شهید شد، از اون طرف خبر بیاره. شهید که شد خوابشو دیدم. داشت میرفت، با قسم حضرت زهرا سلام الله علیها نگهش داشتم. با گریه گفتم: «مگه قرار نبود هرکسی شهید شد ازون طروف خبر بیاره.» بالاخره حرف زد گفت: «مهدی اینجا قیامتیه! خیلی […]
بزم محبت روضههایی که قبول نشدن ✍️ مرحوم سیدعلی اکبر کوثری، روضهخوان امام خمینی(ره) میگه بعد از اتمام جلسه اومدم از درب مسجد بیام بیرون. یکی از دختربچههای محله اومد جلوم و گفت آقای کوثری برای ما هم روضه میخونی؟ گفتم: دخترم روز عاشوراست و من تا شب، مجالس مختلفی وعده کردم و چون قول […]
ما جواب اینا را چه جوری بدیم حسین خرازی نشست ترک موتورم. بین راه به یک نفربر برخوردیم که در آتش میسوخت. فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده میسوزد؛ من و حسین آقا هم برای نجات آن بندهخدا با بقیه همراه شدیم. گونی سنگرها را برمیداشتیم و از همان دو […]