دستگیری 4تبعه اندونزی در مدینه به اتهام کلاهبرداری از حجاج
شهیدان پرواز اردیبهشت
آشنایی با مناسک 13 گانه حج
دلنوشته | یکسال از نبودنت گذشت
معرفی کتاب هارداسان به قلم محمدمهدی رحیمی
آتشسوزی مجتمع مسکونی در اکباتان 32 مصدوم برجا گذاشت
بلوک انتقال مداری ایرانی چگونه ماهواره را به GEO میبرد؟
"عملگرایی" مهمترین رویکرد در مسیر کارآفرینی است
شادى دل مؤمن از امام حسين عليهالسلام نقل است كه گفت: براى من ثابت است كه رسول خدا صلىالله عليه و آله فرموده: بهترين كارها پس از نماز، دلِ مؤمنى را شاد كردن است، اگر گناهى در كار نباشد. روزى آن حضرت، غلامى را ديدند كه با سگى غذا میخورد. سبب پرسيدند، گفت: اى پسر […]
داستان بشر حافی بشر حافی و حضرت موسی ابن جعفر علیهمالسلام 🖊بشر حافى یکى از اشرافزادگان بود که شبانهروز به عیاشى و فسق و فجور اشتغال داشت. خانهاش، مرکز عیش و نوش و رقص و غنا و فساد بود که صداى آن از بیرون شنیده مىشد. روزى از روزها که در خانهاش، محفل و مجلس […]
شرط تجارت و بازرگانی روزی دو بازرگان به حساب معاملههایشان میرسیدند. در پایان، یکی از آن دو به دیگری گفت: طبق حسابی که کردیم من یک دینار به تو بدهکار هستم. بازرگان دیگر گفت: اشتباه میکنی! تو یک و نیمدینار به من بدهکار هستی؟ آن دو بر سر نیمدینار با هم اختلاف پیدا کردند و […]
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی اورنگ زیب پادشاه مسلمان هندوستان در قرن 17 میلادی بود و دختر بسیار زیبا و شاعرهیی داشت که مخفی تخلص میکرد و این شعر او نسبتآ معروف است – در سخن مخفی شدم ، مانند بو در برگ گل هر که دارد میل دیدن ، در سخن […]
صدای پول در زمان قضاوت ملا، دو نفر نزد او آمدند. یکی ادعا کرد که این شخص در خواب، بیست دینار از من گرفته حالا پس نمیدهد. ملا، طرف را خواسته، گفت: بیست دینار بده. و پس از گرفتن پول، آنها را به هم زده، به صدا در آورده و با هر صدا میگفت: بگیر […]
همه به کسی نیاز دارن که درکشون کنه 🔹 کشاورزی، تعدادی بزغاله داشت و قصد داشت آنها را بفروشد. اعلامیهای درست کرد و در حال نصب آن بود که احساس کرد کسی لباس او را میکشد. برگشت دید که یک پسربچه است. 🔸پسرک گفت: «آقا، من میخوام یکی از بزغالههای شما را بخرم.». کشاورز گفت: […]
بقیه عمر را مىخواهم عبادت كنم “یا قناعت یا خاک گور” سعدى مىگويد: در شيراز، كسى ما را شام دعوت كرد. رفتيم ديديم كمرش خميده، يك موى سياه در سر و صورت نيست، با عصا به زحمت راه مىرود. صاحبخانه بود، نشست، احترامش كرديم، گفتم: حالت چطور است پيرمرد؟ گفت: خوبم، كارى را مى خواهم […]
خودکرده را تدبیر نیست مردی در بیرون شهر، آسیابی داشت. از هر کجا که گندم به طرف شهر حمل میگشت، در آسیای او آرد میشد و درآمد خوبی داشت. روزی از روزها که سرش گرم کار بود، یک غول بیابانی وارد آسیا شد و رفت در یک گوشه آسیا نشست و بنا کرد به آسیابان […]
من فقط ضربه آخر را زدم ✍مادرشوهر بعد از اتمام ماه عسل با تبسم به عروسش گفت: تو توانستی در عرض ۳۰ روز، پسرم را ملزم به خواندن نمازهایش کنی؛ کاری که من طی ۳۰ سال در انجام آن تلاش کردم و موفق نشدم! 🔸و اشک در چشمانش جمع شد. 🔹عروس جواب داد: مادرجان، داستان […]