بترس از آن گرگی که می‌پوشد لباس میش
21 آذر 1403 - 14:54
شناسه : 74495
3

بترس از آن گرگی که می‌پوشد لباس میش چوپان، گله گوسفندان را به آغل برد و همه درهای آن را بست، چون گرگ‌های گرسنه سررسیدند، درها را بسته یافتند و از رسیدن به گوسفندان ناامید شدندبرگشتند تا نقشه‌ای برای بیرون آمدن گوسفندان از آغل پیدا کنند.!! سرانجام گرگ‌ها به این نتیجه رسیدند که راه چاره… […]

پ
پ

بترس از آن گرگی که می‌پوشد لباس میش

IMG_20241211_111105_637iwyxzP9

چوپان، گله گوسفندان را به آغل برد و همه درهای آن را بست، چون گرگ‌های گرسنه سررسیدند، درها را بسته یافتند و از رسیدن به گوسفندان ناامید شدندبرگشتند تا نقشه‌ای برای بیرون آمدن گوسفندان از آغل پیدا کنند.!! سرانجام گرگ‌ها به این نتیجه رسیدند که راه چاره… برپایی تظاهراتی جلوی خانه چوپان است که در آن آزادی گوسفندان را فریاد بزنند!!! گرگ‌ها تظاهرات طولانی را برپا کردند و به دور آغل چرخیدند چون گوسفندان فریاد گرگ‌ها را شنیدند که از آزادی و حقوق‌شان دفاع می‌کنند…!!!برانگیخته شدند و به آنها پیوستند…!!! آنها شروع به انهدام دیوارها و درهای آغلشان کردند تا این که دیوارها شکسته شد و درها باز گردید و همگی آزاد شدند. گوسفندان به صحرا گریختند و گرگ‌ها، پشت سرشان دویدند. چوپان صدا می‌زد و گاهی فریاد می‌کشید و گاهی عصایش را پرتاب می‌کرد تا بلکه جلوی‌شان را بگیرد اما هیچ فایده‌ای دستگیرش نشد. گرگ‌ها، گوسفندان را در صحرایی بدون چوپان و نگهبان یافتند، آن شب… شبی تاریک برای گوسفندان آزاد و رها بود و شبی اشتها‌آور… برای گرگ‌های به کمین‌نشسته!!! روز بعد… چون چوپان به صحرایی که گوسفندان در آن، آزادی خود را بدست آورده بودند رسید… جز لاشه‌های پاره پاره و استخوان‌های به خون‌کشیده شده چیزی نیافت.

این حکایت مردمی است که به دعوت و دام منافقین و شیپور آزادباش دشمن قیام می‌کنند.

ا.یوسفی

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.