شهید علم
مجید شهریاریزاده، متولد ۱۶ آذر ۱۳۴۵ در زنجان است.
وی تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در زنجان، دوره کارشناسی را در رشته مهندسی الکترونیک در دانشگاه صنعتی امیرکبیر (از سال 1363 تا سال 1368)، دوره کارشناسی ارشد را در رشته مهندسی هستهای در دانشگاه صنعتی شریف (از سال 1369 تا سال 1371) و دوره دکترا را در رشته مهندسی هستهای در دانشگاه امیرکبیر (از سال 1372 تا 1377) گذارند. بدینتربیت، این شهید عزیز، تمام تحصیلات خود را در کشور جمهوری اسلامی ایران گذرانده است. شهید شهریاری پس از فراغت از تحصیل در دانشگاه امیرکبیر به عنوان عضو هیات علمی دانشگاه مشغول به کار شد. شروع به کارش به عنوان عضو هیات علمی در دانشگاه شهید بهشتی در دانشکده مهندسی هستهای و در گروه آمورشی کاربرد پرتوها به مرتبه استادیاری پیمانی بود. شهید شهریاری از سال 83 تا زمان شهادت، نماینده دانشگاه شهیدبهشتی در امور اجرایی همکاری با سازمان انرژی هستهای بود. زمان شهادت:
شهید مجید شهریاری دانشمند فرزانه و استاد فیزیک هستهای دانشگاه شهید بهشتی ایران در تهران در 8 آذر 1389 توسط رژیم صهیونیستی و با همکاری اطلاعاتی منافقین در یک عملیات تروریستی به درجه رفیع شهادت نائل شد.
خاطراتی از شهید شهریاری
از آن زمان که خاطرم هست، نماز شب پدرم ترک نمیشد. هر شب قرآن میخواند و خیلی به مستحبات توجه داشت. مادربزرگم میگفت: پدر از پنج سالگی نمازش را کامل میخواند و روزه میگرفت. از دوران کودکی تزکیه نفس را شروع کرده بود و تا همین اواخر حفظش کرد. پدرم، شعرهای حافظ را خیلی دوست داشت.
فرزند شهید شهریاری، صحنههای خاصی از پدرش در ذهن دارد: ما در خانه، پدر را زیاد نمیدیدیم و بیشتر سر کار بودند. پدرم همیشه لبخند روی صورتش بود. گاهی با هم شوخی میکردیم، ولی سر کار همه چیز را جدی میگرفت. در کلاس، معلمی دقیق بود؛ ولی خارج از کار از جدی بودن فاصله میگرفت.
پدر در تعیین رشتهام کمکم کرد.
محسن شهریاری در مورد همراهی علمی پدر با خود میگوید: پدرم رتبه 2 کنکور و لیسانس مهندسی الکترونیک دانشگاه امیرکبیر بود. مادرم نیز در رشته فیزیک تحصیل میکرد که بعد از مقطع کارشناسی ارشد وارد رشته فیزیک شد.
چگونگی شهادت شهید شهریاری
همسر شهید شهریاری ماجرای آن حادثه تلخ و فراموشنشدنی را اینگونه توصیف میکند: روز قبل از حادثه دکتر از دانشگاه به من زنگ زد و گفت در دانشگاه، جلسهای هست که من هم باید بروم، چون من یک طرح در دست اجرا داشتم که مدتی بود به مشکل خورده بودم و دکتر گفت مشکل طرح من در آن جلسه حل میشود. فردای آن روز من خیلی خوشحال بودم.
صبح روز بعد با دکتر از منزل بیرون رفتیم. به علت آلودگی هوا و زوج و فرد شدن خودروها، دکتر نمیتوانست خودرو بیاورد، به همین دلیل با خودروی من رفتیم و به پسرم محسن هم گفتیم با ما بیاید اما گفت کلاس دانشگاه او ساعت 10 صبح است و نیامد و این لطف خدا بود که نیاید تا شاهد این حادثه تلخ نباشد.
شهید شهریاری و راننده جلو نشستند و من هم عقب، دکتر مطابق معمول که بیشترین استفاده را از وقتش می کرد، در ماشین شروع به گوش کردن تفسیر قرآن آیتاله جوادی آملی کرد، حدود پانصد، ششصد متر در بزرگراه ارتش رفته بودیم که یک موتوری نزدیک ماشین شد، در همین حین راننده فریاد زد دکتر برو بیرون.
شهیدشهریاری پس از فریاد راننده گفت چی شده؟ من چون کمربند نداشتم بلافاصله از ماشین پیاده شدم راننده هم سریع پیاده شد من رفتم در سمت دکتر را باز کنم تا دکتر سریع پیاده شود که در همین حین بمب، جلوی صورت من منفجر شد. بیهوش نشدم، حرارت اولیه انفجار را در صورتم احساس میکردم. خواستم بروم به مجید کمک کنم اما نمیتوانستم حرکت کنم و فقط میگفتم مجید من. راننده آمد بالای سر من، به او گفتم برو مجید را کمک کن اما راننده که آمد بالای سر مجید، دیدم توی سر خود میزند. یک نگاه به من میکرد و یک نگاه به مجید. دیدم کسی نبود کمک کند، خودم را کشان کشان رساندم به درب خودرو، دیدم مجید بیسر و صدا سرش به سمت راننده بیحرکت افتاده، فهمیدم که مجید شهید شده، در این دقایق من فقط داد میزدم و ناله میکردم مجید من.
🔴مقام معظم رهبری دشمن از کار شهید شهریاری متحیر شد
شهید شهریارى بسیجىوار کار کرد. آن روزى که درها را به روى ملت ایران خواستند ببندند که محصول این رادیوداروها به دست مردم نرسد و جمهورى اسلامى دچار مشکل بشود و گفتند «نمیفروشیم» که این مرکز تهران تعطیل بشود، اینها – مرحوم شهید شهریارى – هم مشغول کار شدند، تلاش کردند، که بعد آمدند به ما گفتند که توانستیم بیست درصد را تولید کنیم، بعد هم آمدند به ما اطلاع دادند که ما لولهى سوخت و صفحهى سوخت را هم ساختیم؛ دشمن [متحیر] ماند. این کار کار بسیجى بود.» ۱۳۹۳/۰۹/۰۶
وصیت شهید:
اندکی در احوال روحی و چگونگی اوضاع معاد و معاش خود فکر کنید و ببینید که آیا آمادۀ پاسخگویی برای قبر و قیامت خود هستید یا نه؟
ثبت دیدگاه