پاداش استقامت در انصراف از گناهان
استاد عظیمالشأن ما علامه طباطبایی (رحمه الله) از قول یکی از دوستان خود نقل میکردند که گفته بود: در راه کربلا بودم و در صندلی پهلوی من، یک جوان نشسته بود. خیلی مؤدّب و مشغول راز و نیاز خودش بود. وقتی رسیدیم به جایی که حدود چهار فرسخ تا حرم مطهّر فاصله داشت، دیدم آن جوان یک تلاطم درونی پیدا کرد و شروع کرد به گریه کردن. به وی گفتم: ای جوان چه شده؟ گفت: میدانی اینجا کجاست؟ اینجا کربلا است. من هم اینک شنیدم که امام حسین (ع) به همه ما خوشآمد گفتند.
آن شخص میگوید: خیلی تعجّب کردم و با خود گفتم این جوان به کجا رسیده است که صدای خوشآمدگوئی امام حسین (ع) را میشنود. از او پرسیدم تو چه کردهای و چه شد که به این مقام رسیدی؟ جوان گفت: من سر تا پا گناه بودم. عادت به گناهان خود کرده بودم و نمیتوانستم دست از عصیان بکشم. شبی در یک جلسه گناه تا نیمهشب ماندم و بعد از خروج از جلسه، به خدا گفتم: خدایا دست من را بگیر، ای خدا خسته شدهام. از این نوع زندگی و از گناه کردن خسته شدهام. به طور جدّی و همراه با انصراف از گناهان گذشته از خداوند طلب اصلاح کردم. صبح فردا، عالم شهر مرا خواست و قبول کرد که من شاگرد او بشوم. اوّل یک دوره اعتقادات به من آموخت. سپس گفت: تو اعتقادات را از نظر علمی آموختی. ولی به تنهایی کاربرد ندارد. تو را به خواندن قرآن و دعا و توسّل به اهلبیت (علیهمالسلام)، مخصوصاً توسّل به حضرت عصر «ارواحنافداه» سفارش میکنم. اگر هم گناه کردی، فوراً جبران کن. فوراً از خداوند عذرخواهی کن. در این صورت میتوان گفت که دلت اصول دین را پذیرفته است. بعد از مدّتی هم استادم به من گفت: الحمدلله عقل و دل تو، اعتقادات و دین را باورکرده است. امّا اکنون لازم است قدری اعتقادات خود را با «ولایت»، تزئین کنی تا تکمیل شود. به همین جهت من را به کربلای معلّی فرستاد. آمدهام به کربلا تا از امام حسین (ع) یک توفیق و جذبهای بگیرم و برگردم.
استقامت در انصراف از گناهانی که برای انسان به صورت عادت در آمده است، مشکل است. امّا پاداشی اینچنین دارد.
📚منبع: سیر و سلوک، ص۱۸۱
ثبت دیدگاه