آتش برایم موجود خودخواهی‌ست
05 خرداد 1403 - 21:18
شناسه : 70520
3

آتش برایم موجود خودخواهی‌ست بچه که بودم، بابا که ما را بیرون می‌برد، هر وقت سردمان می‌شد آتشی دست و پا می‌کرد… دودش چشمانم را می‌سوزاند، اما گرمایش را دوست داشتم. همان آتش می‌شد وسیله خوشگذرانی‌هایمان بابا روی زغال‌هایی که آتش حسابی آماده‌اش کرده بود، مرغ را کباب می‌کرد و ما می‌نشستیم به تماشا … […]

پ
پ

آتش برایم موجود خودخواهی‌ست

IMG_20240524_141537_317CwXc1hB

بچه که بودم،
بابا که ما را بیرون می‌برد، هر وقت سردمان می‌شد آتشی دست و پا می‌کرد…
دودش چشمانم را می‌سوزاند، اما گرمایش را دوست داشتم.
همان آتش می‌شد وسیله خوشگذرانی‌هایمان بابا روی زغال‌هایی که آتش حسابی آماده‌اش کرده بود، مرغ را کباب می‌کرد و ما می‌نشستیم به تماشا …
صدای جلز و ولز روغنی که روی مرغ بود و هیزم‌هایی که در آتش می‌سوخت، برایم قشنگ‌ترین موسیقی طبیعت شده بود … از آتش خوشم آمده بود.

چه می‌دانستم همین آتش قرار است بعدها به جای هیزم، جانم را بسوزاند ..‌‌.
نه !!!…
قلمم بشکند اگر بخواهم از کوچه‌های بنی‌هاشم بنویسم
حتی از خیمه‌ها هم حرفی نمی‌زنم …

از سردار می‌نویسم

سردار که رفت، عکس دستش را نشانمان دادند و گفتند حاجی‌ست …
با وجود آن همه خاکستری که رویش نشسته بود، هنوز انگشتر سرخ در دستش خودنمایی می‌کرد …

حالا آتش برایم موجود خودخواهی‌ست که بهترین‌ها را برای خودش می‌خواهد،
هر چه بهتر، سهم بیشتری را با خود می‌برد …
خودخواهی‌هایش، بهترین‌هایمان را از ما گرفته، قبل‌تر حاجی حالا هم که…

از وقتی خبر را شنیده‌ام، جگرم می‌سوزد …
مثل همان وقتی که سردار رفت …
مثل همان وقتی که با بهت زیرنویس اخبار را دنبال می‌کردم و در دلم فریاد می‌زدم «خدایا دروغ باشد»…
مثل همان وقتی که التماس می‌کردم دستی که نشانمان دادند، دست سردار نباشد …

آتش کار خودش را کرده، باز سهمش را از خوب‌هایمان گرفته،
اما این بار که شعله‌اش به جانم افتاده، نمی‌گذارم برود
نمی‌گذارم خاکستر سردی بگذارد و بعدها دوباره داغش کند
باید بماند
باید شعله بکشد
آنقدر که من را هم در خود حل کند…

✍کوثرسادات

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.