به فدایت شبِ قدر
تا نگاهت بشود سهم گدایت شبِ قدر
میشوم زائر ایوانِ طلایت شبِ قدر
در خیالاتِ خودم آمدهام سمتِ حرم
تا بخوانم دو سه خط گریه برایت شبِ قدر
چشم را بستم و دادم «به تو از دور سلام»
آمدم در نجف و صحن و سَرایت شبِ قدر
بینوا آمدهام تا به نوایی برسم
دردمندم! برسد کاش دوایت شب قدر
غرقِ عصیانم و گفتی که بگو: یازهرا
فرق دارد به خدا ذکرِ شفایت شبِ قدر
عاشقت هست خدا؛ پس بعلیٍ(ع) العفو…
رو زدم بر کرمت، شاه ولایت! شبِ قدر
نام تو هست امان نامهی از دوزخ؛ پس_
شبِ قدرم به فدایت! به فدایت شبِ قدر
چشم در چشم تو گفتم صد و ده بار «ألغوث»
تا که بخشیده شوم بعدِ دعایت شبِ قدر
غمت افتاده به دل! رفتی و با گریه شده_
مسجد کوفه چه دلتنگِ صدایت شبِ قدر
بیتُالاحزان شده این خانه! ببین جمع شدند…
بچّههایت همگی دورِ عبایت شب قدر!
✍🏻 مرضیه عاطفی
ثبت دیدگاه